Mazandaran-Golestan-Semnan-Türk

Wednesday, November 26, 2008





آمول Amul
آمل


نامهاي تركي شهرها و اماكن جغرافيائي آزربايجان و ايران، ريشه شناسي و وجه تسميه آنها

مهران بهاري

يكشنبه، ٢٣ نوامبر- ٢٠٠٨
آراگون، اولو سويوق آيي، سيچان ايلي
Aragün, Ulusoyuq ayı, Siçan ili

http://toponimler.blogspot.com/


آمول Amul
آمل


آمل شهري در جنوب درياي خزر، و از شهرهاي بسيار قديمي تبرستان ائتنيك (طبرستان، در استان مازندران فعلي) است. اين شهر در دوره ساسانيان و سالهاي نخستين دوره اسلامي در اسپهبد آذورپاد و يا كوست آتورپاتگان و به عبارت ديگر در كشور آزربايجان قرار داشته است. نام آمل كه در شاهنامه به عنوان توراني و انيراني (غيرايراني) توصيف شده، به احتمال بسيار زياد كلمه اي تركي-آلتائي است.

ريشه شناسي:

"آمول" (آميل) كلمه اي تركي به معاني آرام، ساكن، بي صدا، ملايم، متعادل، صلح طلب، خوشخو، طمانينه، آرامش روحاني و دروني است. بنابه كلاوسن در كتاب "لغتنامه ريشه شناسي تركي قبل از قرن ١٣" اين نام كه معمولا در باره اشخاص بكار مي رود گاها در مورد مكانها نيز بكار رفته است. فرمها و مشتقات گوناگون اين كلمه در زبان و لهجه هاي تركي چنين است: آمول Amul (تركي قديم، قاراخاني، اويغوري)، آميل Amıl (تركي قديم، قاراخاني)، آميرAmır (خاقاسي، تووا)، آمراقAmraq ، آميراقAmıraq ، آمرانAmran ، آمريل Amrıl، آمريتماقAmrıtmaq ، آمريلماقAmrılmaq ، آميراماقAmıramaq ، ايميلImıl ، اومولUmul ، ايمراImra ، هاوول Havul (خلجي). كلمات "هميل" در تركي آزربايجاني (به معني شخص ساكن و آرام، خوش اخلاق و ملايم و سربزير؛ حيوان خانگي)، "آموز Amız" (به معني شرف، در تركي قرقيزي)، آميرAmır ، آميراAmıra ، آماراخAmarax ، آميراخAmırax و كلمه آنقولAñul در تركي عثماني نيز از همين ريشه اند. "آموللوق Amulluq" فرم اسم مصدري آن است. اين كلمه تركي باستاني در تركي آناتولييائي قديم در تركيبات "ايميل ايميل"، "اومول اومول" (به آرامي، با ملايمت) مصطلح بوده است، فرم متحول آن در اين زبان و لهجه "آمور Amur" به معني آرام، ساكن، ساكت، دوست داشتن، هوس كردن، مودب بودن، محبوب، ... است.

كلمه آمول در فرمهاي زير به زبانهاي گوناگون موغولي نيز وارد شده است: "آمور" (صلح، آرامش، استراحت. مغولي، مقدمه الادب، اوردوس، خالخا)، "امرا" (محبوب)، آمورلي. (آرام بودن، در آرامش. تاريخ مخفي مغولان)، "آمورا" (دوست)، "آمراق بول." (عاشق شدن)، "آمارا." (عاشق شدن)، آمر (قالموقي، استراحت)، آمار (بوريات)، آمول (رفاه، تنعم. داقور)، خامورا (مونغور، استراحت كردن). از اين فرم، مصدر آمراماق در زبان موغولي درست شده است، و به شكل "آمير" دوباره به زبان تركي داخل شده است. مصادر آمتاش. در زبان موغولي نيز از همين ريشه است (آميتاندو: خوش طعم، آمتاژو: خو، عادت).

عده اي، نام رودخانه آمو (آمي دريا) را نيز در ارتباط با اين ريشه دانسته اند. قابل توجه است كه شهر آمل كه در زمان اشكانيان (با تباري مباحثه دار) معمور و آبادان بوده "همو" ناميده مي شده است.

وجه تسميه

تبرستان و گيلان به شمول آمل در شاهنامه به عنوان سرزمينهائي انيراني (غير ايراني) و توراني توصيف شده اند. به واقع نيز در دوره حاكميت ساسانيان بر اين اراضي، قلمرو اين دولت به چهار واحد اداري و يا فاذوسفان (پادوسپان) تقسيم شده بود و آمل در واحد آزربايجان توراني و انيراني قرار داشت. حدود و ثغور مملكت آزربايجان كه همواره در طول تاريخ متغير بوده در گسترده ترين حد خود از شمال به روس و سرير و خزران و داغستان و كارتلي و كاخئتييا (شامل بخشهائي از اين دو)، از شرق به درياي خزر و جيل و تارم و ديلمان و تبرستان (شامل بخشهائي از آنها)، از جنوب به جبال و عراق عجم (شامل بخشهائي از آنها)، از جنوب غرب به عراق عرب و جزيره (شامل بخشي از آن) و از غرب به روم (تركيه مركزي) و درياي سياه محدود بوده است.

در قلمرو دولت ساساني، جهت شمالي اسپهبد آذورباد، كوست آتورپاتكان و يا مملكت آزربايجان، شامل ايالات آزربايجان و ارمنستان با حيّز آن و دماوند و طبرستان با حيّز آن، يعني گيلان و ديلمان بود: "انوشروان بر هر يك از اين ناحيه‌ها اصبهبذ (اسپهبد، سپهبد)ي تعيين كرد كه فرماندهي سپاه آن ناحيه را داشت، اصبهبذ شمال بر سپاه آزربايجان و آن سوي آن، يعني بلاد خَزَر رياست داشت" (طبري، اول ٨٩٢،٨٩٣). به گفتة ابن خرداذبه (ابن خرداد به) نيز، ساسانيان اصبهبذ شمال را به زبان خود آذرباذگان اصبهبذ مي‌گفتند. در اين اسبهبد بسيار پهناور و با اهميت، ايالات ارمنستان و آزربايجان و ري و دماوند (دنباوند) كه مركز آن شلنبه بود و طبرستان و رويان و آمل و ساريه (ساري) و شالوس (چالوس) و لارز و شرز و طيس و دهستان و كلار و جيلان (گيلان) و بدشوارجر و ببر و طيلسان (طالشان، تالشان) و خزر و لان (اران، ارّان) و صقالب (اسلاور، اسلاوها) و اَبَر (ابر) قرار داشتند (ص ١١٨). اطلاق آذرباذگان اصبهبذ بر اين ناحية بسيار پهناور غير ايراني، دليل اهميت سوق الجيشي مملكت آزربايجان در آن روزگار بوده است. در اين دوره دو شهر آمل و ري از غربي ترين شهرهاي آزربايجان در جنوب درياي خزر بوده اند.

"بنا به تاريخ پژوه فارس، ناصر پورپيرار، ري و آمل دو شهري بوده اند كه شاهنامه آنها را شهرهائي توراني يعني از شهرهائي غيرايراني و از آن تركان قلمداد كرده است:

"كز ايران اگر زال زر با دو مرد
بيايند و جويند با او نبرد
گران مايه اغريرث نيك پي
سپه واگذارد از آمل به ري

اغريرث (اغرئرت) بنا به متن شاهنامه، يك سردار توراني و سپهدار لشگر توران است و زال زر حاكم نشيني در سيستان كه فردوسي در مقاطعي آن را ايران نيز خوانده است. بدين ترتيب تصور فردوسي در اين ابيات از آمل و ري دو شهر توراني است." [بخش اول نام آغر.يرث و يا اغر.ئرت، كه فردوسي از وي با صفت گرانمايه ياد كرده است، يعني "اغر" احتمالا كلمه "آغير" تركي به معني گرانمايه و سنگين و بخش دوم آن "يوروت" از مصدر حركت دادن و به پيش راندن است. در اوستا اين اسم به شكل كسي كه گردونه اش در پيش مي رود معني شده است]. بنا به روايات تاريخي گوناگون، نخستين جنگ منوچهر و افراسياب توراني نيز در طبرستان رخ داده و با شكست منوچهر و بدنبال آن كشته شدن جانشين وي نوذر، تمام خاك ايران (در مقابل توران) به زير حاكميت افراسياب توراني در آمده است.

ريشه شناسي هاي نادرست

١-ابن اسفنديار در تاريخ خود نوشته که "معني آمل، آموش است و در تبري آموش به معني مرگ مبادا بود. چون آمل در منطقه اي حاصلخيز و جنگلي و خوش آب و هوا و پر از گلهاي رنگارنگ ساخته شد آن را آمل يعني (ترا هرگز مرگ مباد) ناميدند، از اين جهت اسم با مسمايي گرديد زيرا بر اثر حوادث طبيعي چند مرتبه ويران گرديد و دوباره به سرعت ساخته شد". اين وجه تسميه و ريشه شناسي عاميانه است، اساسا بدان سبب كه زبان تبري زباني از خانواده زبانهاي ايراني (ايرانيك) است، اما نام آمل، كلمه اي غيرايراني و مربوط به دوره پيش ايراني-انيراني اين سرزمين است. با توجه به توراني و انيراني شمردن آمل در متون تاريخي و اين واقعيت كه اين شهر در دوران باستان در قلمرو كشور آزربايجان بوده است منطقي تر آن است كه ريشه اين نام را كه قبل از ايراني شدن زبان مردم آن نيز وجود داشته، در زبانهاي پيش ايراني، انيراني و توراني منطقه جستجو نمود. به واقع دلايل و شواهد نشان مي دهند كه نام آمل، به احتمال زياد نامي توركي-آلتائيك و به معني آرامبخش و استراحتگاه است.

٢-ابن اسفنديار آملي، مؤلف كتاب تاريخ طبرستان نام شهر آمل را برگرفته از نام دختري افسانه‌اي به نام آمله مي‌داند كه دختر يكي از اميران ديلمي بنام اشتاد و همسر فيروزشاه، حاكم بلخ بوده است. در اين باره داستاني نيز نقل شده است. در اين داستان گفته مي شود كه "پادشاه پس از ديدن دختر [در بلخ] ، متوجه شد که او نظير ندارد. پس از گفتگوي زياد از دختر پرسيد: زنان ولايت شما را چشم ها خوبتر و دهن خوشبوتر و اندام ملايم تر است، سبب چيست؟ دختر به زبان محلي جواب داد: آنچه شاهنشاه جهان پرسيدند که چشمان شما چرا سياه است؟ علت آن است که هر روز صبح که برمي خيزيم چشمان ما به سبزه ها مي افتد و نرمي بدن از آن است که در زمستان پارچه ابريشم و در تابستان کتان مي پوشيم و خوشي بوي دهن از آن است که علفي هست به نام مادر جوينه (ترخون و ريحون) که خورش غذاي ماست. پادشاه گفت: اي دختر شاد باش و خواسته خويش را بيان کن. دختر گفت در ولايت ما آبي است که هرهز نام دارد. خوب است به دستور پادشاه کنار آن رود شهري ساخته که آن را به نام من موسم کنند. شاه دستور داد مهندسين رفتند و در آنجا شهري بنا کردند. ... و اين شهر را بنام دختر که اسمش آمله بود ناميدند. با گذشت زمان آمله، آمل گرديد که عربها آن را آمنه خواندند، چون معرب به عربي شد عربها دختر خود را آمنه يعني: تو را مرگ مبادا مي ناميدند. که از جمله آن دخترها مادر حضرت رسول الله بنام آمنه بنت وهب مي باشد".

در اين ريشه شناسي مردمي، نام شهر آمل منتسب به دختري بنام آمله شده و كلمه آمله احتمالا به زبان تبري، به معني تو را مرگ مباد معني شده است. همانگونه كه در بند شماره ١ گفته شد، انتساب اين معني به نام شهر آمل و بر اساس زبان تبري نمي تواند درست باشد. اما نكته قابل توجهي در اين داستان وجود دارد، آنجا كه شاه پس از ديدن آمله، از وي در باره "ملايمت" اندام و "خوشبوئي" دهان زنان ولايتش مي پرسد. در اين سوال، دو واژه "ملايم" و "خوشبو" بسيار مهم و مفيدند زيرا آشكارا اشاره به معاني كلمه "آمول" در زبان تركي دارند. بنابراين مي توان گفت كه حتي در اين داستان نيز نام آمله، نامي تركي است (حتي فرم آمله نيز، يادآور فرم اصلي تركي آمولا-آمورا است). افزون بر آن در اين وجه تسميه نيز (با ذكر پادشاه بلخي) بر ارتباط نام گذاري اين شهر با آسياي ميانه تاكيد شده است (آيا جابجائي اي انجام گرفته و در اصل "آمله" از بلخ و شاه از تبرستان بوده است؟).

٣-يكي از ريشه شناسيهاي قابل تامل براي نام شهر آمل، انتساب آن به قوم آمارد مي باشد: "آمل از اسم يک قوم آريايي به نام آمارد که در آنجا مسکن گزيدند، گرفته شده است. آماردها اولين گروه مهاجرين قوم آريايي بودند که به ايران کوچ کردند و به فلات ايران رسيدند و در سواحل جنوبي درياي خزر مسکن کردند. نام شهر آمل يادگار و دگرگون‌شده همان نام قوم آمارد است".

آنچه در باره اين وجه تسميه مي توان گفت اين است كه اولا، مارد، آمرد و يا آماردها كه نام شهر آمل بدانها نسبت داده مي شود، بي هيچ ترديدي قومي غير ايراني و غيرآريائي، از مردمان آسياني و غير سامي بودند که پيش از کوچ ايرانيها به سرزمين ايران كنوني در کرانه جنوبي درياي خزر بين محل استقرار اقوام تپور (تيپرها) و كادوس (غرب مازندران و شرق گيلان) زندگي مي‌کردند. اين قوم پس از آمدن اقوام ايراني به سرزمين شان در آنها حل شدند و زبانشان از ميان رفت. ثانيا اين وجه تسميه توضيحي در باره نام اين قوم غيرايراني و غيرآريائي نمي دهد. علاوه بر آن اين واقعيت كه قوم مذكور در آغاز در جوار مرو در آسياي ميانه-تركستان ساكن بوده و پس از رانده شدن توسط مرويان به تبرستان آمده است، غيرايراني بودن نام آمارد را تائيد و احتمال تركي-آلتائي بودن آن را تقويت مي كند.

نتيجه

نام شهر آمل در تبرستان ائتنيك، نامي توركي-آلتائي به معني استراحتگاه، محل و يا شخص آرام و مطبوع است. اين نام منعكس كننده تاريخ و هويت پيش ايراني، انيراني و مولفه توراني تبرستان پيش از اسلام مي باشد.


Home [Powered by Blogger]