Mazandaran-Golestan-Semnan-Türk

Wednesday, December 28, 2005




آقا محمد خان قاجار
از ویکی‌پدیا، دایرةالمعارف آزاد.

زاده : 27 محرم 1155 هجری قمری برابر با 22 اسفند ماه 1121 خورشیدی و 12 مارس 1743 میلادی در دشت اشرفی واقع در میانه ي راه ساری به گرگان.
تاج‌گذاری : 15 ربیع الثانی 1195 هجری قمری برابر با 1 فروردین ماه 1160 خورشیدی و 21 مارس 1782 میلادی در ساری.
درگذشت : 21 ذی الحجه1211 هجری قمری در شوشی
وی فرزند محمد حسن خان، بنیان‌گذار سلسله قاجار و شهریار نامی ایران است.

فهرست مندرجات
۱ پدران آقا محمد خان، شاه قاجار
۲ ریشه‌های قدرت‌یابی دودمان قاجار
۳ ستاره‌ای دنباله دار و زایش نوزادی بی دنباله
۴ آقامحمد در آغاز نوجوانی
۵ کریم‌خان و دودمان قاجار
۶ پسران محمد حسنخان اسیر می‌شوند
۷ آقا محمد خان دانشمندی بزرگ بود
۸ بنیان نهادن حکومت قاجاریه
۹ محاصره تاریخی کرمان
۱۰ انتقال مرکز حکومت به تهران
۱۱ رویکرد به خراسان و ماورای نهر و براندازی افشاریان
۱۲ بازگشت به قراباغ و بدرود زندگی
۱۳ درباره آقا محمدخان
۱۴ خصوصیات آقا محمد خان
۱۵ منابع و مآخذ:
۱۶ رجال سرشناس ایران در زمان شهریاری آقا محمد خان
۱۷ پیوند به بیرون



پدران آقا محمد خان، شاه قاجار
آقامحمد خان فرزند محمدحسن خان فرزند فتحعلی خان فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوزخان ميباشد. مازندران و بارفروش (بابل امروزی) مرکز حکم رانی محمدحسن خان بود؛ فتحعلی خان حاکم گرگان و در استرآباد حکومت می کرد. شیعه مذهب بودند. ندرقلی خان پس از کشتن فتح علی خان رقیب سرسخت خویش در خواجه ربیع طوس و با استفاده از احساسات مردمی به مقام شاهنشاهی رسید. در آن زمان بابل یکی از زیباترین شهرهای ایران و گرگان نیز یکی از شهرهای برجسته از لحاظ فنون شهرسازی آن زمان بود..


ریشه‌های قدرت‌یابی دودمان قاجار
مقاله اصلی: دودمان قاجار

قدرت یافتن دودمان قاجار به عهد صفوی و شاه عباس کبیر برمی‌گردد؛ ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان بدلیل کمک‌های بزرگی که به دربار صفوی می‌نمودند، قدرت بیشتری یافتند و سپس دسته‌ای از آنان در غرب استرآباد و در دشت گرگان سکنی گزیدند. نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد حسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاری‌باش‌ها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منسوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران نا‌آرامی‌های داخلی نگردد و اشاقه‌باش‌ها زیر نظر حکومت ایشان گردند.

ستاره‌ای دنباله دار و زایش نوزادی بی دنباله
در شب بیست و دوم اسفند ماه آن سال تمامی مردمان اشاقه باش به نگاه ترس و وحشت به آسمان خیره شده بودند؛ ترس از وجود آنان بیرون نمی رفت چون به گفته فتحعلی بیک پیر در72 سال پیش نیز آن ستاره مایه نگون بختی آنان گردید (امروزه ما می فهمیم که آن ستاره هالی بوده است). پاسی از شب گذشت که جیران (شهزاده صفوی و شیرزن آن تاریخ که در زیبارویی نظیر نداشت و همین امر موجب افزایش دشمنان محمدحسنخان گشت) فرزندی به گیتی آورد که نام وی را محمد نهادند و چون بزرگ گشت و به سن 6 سال رسید لقب آقا بر پیشاپیش نامش نهادند و آقا کلمه‌ای است مغولی به همان معنی سید عربی.

آقامحمد در آغاز نوجوانی
در 12 سالگي برای اولین بار واردميدان جنگ گردید؛ آن موقع برابر زمانی بود که نادر و برادر زاده‌ها و فرزندانش به قتل رسیده بودند و شاهرخ علی رغم میل باطنی اش برای به دست گرفتن قدرت تلاش می کرد. در آن جنگ مقابل قبیله یوخاری باش‌ها بسیار مردانه جنگید و همین باعث گردید تا فرماندهی بخشی از قشون با وی باشد. پس از آن شاهرخ طرح دوستی با محمدحسن خان بست. با همکاری حاکم طبس ابراهیم خان را برکنار شدو شاهرخ به سلطنت رسيد هرچند اندکی پس از ان شاهرخ شاه به دست پدرزن خود نابینا گشت .

کریم‌خان و دودمان قاجار
چندی بعد محمد حسن خان سپاهی مجهز و با‌نظم ترتیب داد و به جنگ با کریم‌خان پرداخت. در بیشتر جنگ‌ها پیروزی با قجری‌ها گشت و گویند روزی کریم خان پس از شکست قشون خویش بروی قطعه سنگی نزدیکی تهران نشسته بود که ره گذری چشمان اشکینش را دید و آن رهگذر سبزعلی بیک حاکم بی اصل و نصب استرآباد در زمان نادر بود. و آن پیش زمینه‌ای شد تا به وسیله نیرنگ محمدحسن خان را به قتل رساندند و پس از آن خواهرانش را به شیراز فرستادند و به عقد کریم خان درآوردند (البته کمی عجیب به نظر می رسد که دو خواهر هم زمان عقد مردی باشند)

پسران محمد حسنخان اسیر می‌شوند
آقا محمد خان با همیاری حسینقلی خان پس از درگذشت پدرشان دست به جنگ‌های پارتیزانی زدند ولی این‌ها برای کریمخان چندان ویژه نبود تا آن که خراج آن سال استرآباد مورد سرقت واقع گشت. گزارش‌ها حاکی از آن بود که آقامحمدخان عامل این کار است و همین امر سبب جنگ میان فرستادگان کریمخانزند و او شد که در نهایت دستگیر گشت و به تهران بردند و کریم خان همینکه فهمید او دیگر خواجه است و بر اساس فرهنگ آن زمان هیچ کس برای یک خواجه ارزشی قایل تمی باشد امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد.

آقا محمد خان دانشمندی بزرگ بود
پس از آن به شیراز منتقل شد ولی در آن جا نیز بی کار نبود و به تحصیل علم و دانش کوشش نهاد و آن چنان در مجالس بزم کریم خان زیبا مجلس آرایی می نمود که کریم خان از او پرسید: تو که تا چند وقت پیش با من سر جنگ داشتی چطور شد حالا این قدر به فکر ما افتادی؟ و آقامحمدخان پاسخ داد: به قول فردوسی شاعر ایران زمین گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. در زمان اندکی از بیم جان خویش در حرم حضرت شاهچراغ بست نشست ولی کریم خان دریافت بدون وجود وی مجالس بزم وی در کنار افرادی بی اطلاع هست و برای همین تصمیم گرفت تا دهند مورد عفو کریم خان واقع گشته است آن چنان اطلاعات عمومی وی قوی بود که تحصین همگان و حسادت حسودان را برانگیخت. چند سال بعد که به مقام شهریاری ایران نایل گشت رعایای ایران را از علم خود بی بهره قرار نداد و در امر کشاورزی ورامین و شمیرانات پیشرفت قابل توجهی با استفاده از علم وی حاصل گشت؛ در آن زمان غذا را وزن می کرد تا مبادا بیشتر و یا کمتر بخورد و رژیم غذایی خود را تعیین می کرد و از فواید بسیاری از خوراک آگاه بود .


سردر عمارت و باغ تابستانی آقا محمدخان قاجار در ساری؛ همچنین کاخ‌های بسیاری در ساری و در دوران قاجاری احداث گردید که پس از محمدعلی شاه بدست حاکمان تخریب گردید[ویرایش]

بنیان نهادن حکومت قاجاریه
آقا محمد خان در ۱۳ صفر سال ۱۱۹۳ هجری قمری (روز درگذشت کریم خان)، هنگامی که در باغ‌های اطراف شیراز به شکار مشغول بود، همینکه عمه‌اش او را از مرگ شاه زند آگاه ساخت، فرار کرد و به شتاب خود را به تهران رسانید و در ورامین مدعی سلطنت بر ایران گشت. سپس به ساری و استارآباد رفت و با کمک سران اشاقه‌باش، براندازی زندیه و رسیدن به قدرت را طراحي نمود و ولایات گرگان و مازندران و گیلان را تحت حکمرانی خویش قرار داد. سپس در بارفروش مورد چشم زخم واقع گشت و تا پای مرگ رفت ولی سرانجام در بندپی نجات یافت و به ساری آمد و تاج سلطنتی را که توسط زرگران ساری ساخته گشت را بر سر نهاد و پایتخت خود را ساری نهاد و جشن نوروز را به دستور وی با تشریفات برگذار نمودند. این در حالی بود که علیمردان خان پسر کریم خان مایل به حکومت نبود و سرانجام عمویش بر مدعیان چیره گشت ولی عمر حکمرانی زکی خان زند نیز کوناه بود و حکومت زندیه در جنگ و ستیز مبان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطف علی خان زند با همیاری حاج ایراهیم خان کلانتر شیرازی بر تخت سلطنت نشست. آقا محمد خان که هیچگاه خاطرات تلخی را که از کریم خان بهمراه داشت، از یاد نمی‌برد، از آن زمان به مدت ۱۵ سال با لطفعلی خان زند - که جوان بود و شجاع اما بی‌تجربه بود - به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت. مهم‌ترین این نبردها، جنگ باباخان برادرزاده آقا محمدخان در سمیرم و محاصره شیراز و پس از آن محاصره طولانی کرمان در سال 1208 هجری قمری می باشد. =='

محاصره تاریخی کرمان
در اواخر تابستان همان سال قشون آقا محمد خان به کرمان نزدیک گشت. همه مردم کرمان بر آن عقیده بودند که قشون شاه قاجار در سرمای زمستان کرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترک آن دیار خواهند شد و برای همین هر شب بر بالای ابروج کرمان مردم شعر می خواندند و فحش‌های رکیکی نسبت به شاه قجر خطاب می دادند و او را مورد تمسخر قرار می دادند و این که خواجه از توان اراده بر نمی‌آید. وی روزها از ببرون دروازه شهر مردم را تهدید می‌کرد که در صورتی که به این کار ادامه دهند، حمله سختی به آن شهر خواهد کرد و دیگر مثل بار قبل نخواهد بود. این تهدیدات اثری نداشت و حتی هر روز از پشت دروازه‌های کرمان توهین و ناسزا به آقامحمدخان به گوش می‌رسید که شرح آنها در کتاب‌ها آمده است. آقا محمد خان چنان به خشم آمد که پس از نفوذ به شهر که بر اثر عوامل متعددی روی داد، دستور داد که کوهی بلند از چشمان مردم کرمان پیش روی وی بسازند. لطفعلی خان زند به بم فرار کرد و قصد عزیمت به سیستان و بلوچستان را کرد ولی با خیانت حاکم بم دستگیر شد و در راین به فرستادگان آقامحمدخان تحویل داده شد و شاه قاجار او را به اشد مجازات رسانید تا بدانجا که پاهای لطفعلی خان را به یک سر طناب و سر دیگر را به اسبی بست و تا بخشی از مسیر کرمان به شیراز آن را بروی مسیر بیابانی و ماسه‌های داغ کشاند و پس از آن در تهران به زندگی لطفعلی خان خاتمه داد و وعده خود به لطفعلی خان را عملی ساخت و سرانجام وی را در امامزاده زید تهران دفن کردند.

انتقال مرکز حکومت به تهران
او پس از قتح کامل جنوب ایران در واقع مقر حکم رانی خویش را در تهران نهاد در حالیکه پایتخت وی هنوز ساری بود؛ او برای آبادانی تهران بسیار کوشید و مهاجرین بسیاری را در آن شهر اسکان نهاد و به امر وی کلیمیان مقیم تهران اجازه ساخت کنشه و ارامنه نیز توانستند با آسودگی خاطر نسبت به تجدید بنای کلیساهای خود اقدام نمایند همچنین موبدکده و آتشکده برای زرتشتیان . پایگاه نظامی قوی در سواحل رود کن احداث نمود و دروازه‌های تهران خصوصا دروازه دولاب را مرمت کرد

رویکرد به خراسان و ماورای نهر و براندازی افشاریان
سپس با سپاهی گسترده عازم قفقاز گشت تا حاکمان آنجا را مطیع خویش سازد و در تفلیس برای عبرت دیگران امر به ویران کردن قسمتی از شهر و قتل عام مردم داد. بعد ار آن به خراسان لشکر کشید و شاهرخ، پسر نادر را که کور بود به همراه همه درباریانش به قتل رسانید تا انتقام کشتن فتحعلی‌خان را بگیرد و سپس لشکرکشی به بخارا را قصد نمود که خبردار شد از جانب روس‌ها دیگر خطری نیست. برای همین حاکمان طرفدار روس آن دیار را سرکوب کرد و مرو را آزاد کرد و ازبکان را وادار به عقب نشینی نمود و بخارا را تحت الحمایه دولت ایران قرار داد و چون مردم آن دیار با وی مخالفتی نداشتند به آنان آزاری نرساند و پس از آن به دستور وی گروهی را به منظور تعقیب نادرقلی شاهرخ اقشار به هرات فرستاد و پس از آن تا کابل پیش رفتند ولی نادرقلی در کوه‌های هیمالیا در افغانستان مکان خود را تغییر می داد سرانجام از تعقیب وی دست برداشتند و بلخ را از حاکم کابل به بهای 500 هزار سکه طلا خریداری نمودند؛ این کار آقا محمد خان چندین هدف را دنبال می کرد که مهم ترین و دراز مدت ترین آنها جلب حمایت حاکم کابل برای حمله به هندوستان بود و افغانستان را نیز تحت حمایت دولت ایران قرار داد و به ساری برگشت و در عمارت زمستانی خود واقع در پشت مسجد شاه غازی (که اکنون اثری از آن باقی نیست)، گنجینه‌های باقی‌مانده از دوران افشاریه - که نادر با خود از هند آورده بود و باعث ثروتمندی بسیاری از فرماندهان و نوادگان او شد - را پنهان کرد.

بازگشت به قراباغ و بدرود زندگی
سپس برای سرکوب سایر طرفداران روس عازم قفقاز شد ولی در حالی که از فتح بدون خون ریزی شوشی 3 روز بیشتر نمی گذشت در بامداد ۲۱ ذی‌الحجه، ۱۲۱۱ هجری قمری بدست صادق نهاوندی و دو تن از همدستانش به قتل رسید و بدین ترتیب پیکرش را به نجف اشرف بردند و در جوار آرامگاه امام اول شیعیان به خاک سپاردند و طبق وصیت خویش بروی سنگ قبرش قطعه شعری از حافظ را نوشتند:

هزار دشمنم ارمیکنند قصد هلاک / گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
مرا امید وصال تو زنده میدارد / وگرنه هر دلم از هجرتست بیمناک
تو را چنانکه تویی هر نظر کجا بیند/ بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک

درباره آقا محمدخان
مردی میانه اندام در مدت عمر خویش به عرق النساء؛ رماتیس؛ فشار خون مبتلا بود و یک بار در سال 1205 هجری قمری در سراب سکته کرد ولی با تجویز دکترها زنده ماند؛ در برخی از کتاب‌ها نوشته‌اند که زن‌های صیغه‌ای داشت و نام برجسته ترین آن‌ها مریم خانم و گلبانو خانم بودند؛ گویند در جوانی نیز یک مورد وبا خفیف در او ظاهر گشت؛ رسم جنگ آوری را از پدر و رسم اقتصادی را از مادر فرا گرفت و در تمام عمر حتی یک لحظه سر از کتاب بر نداشت به طوری که دشمنان وی پخش کردند که از بس که بیکار بود همیشه در حال مطالعه بود در حالی که این چنین نیست و حتی در ستیزها کتاب خانه خویش را با خود می برد و در شب آخر نیز تا پاسی از شب مشغول شنیدن مندرجات کتاب از زبان کتاب خوانش بود.

خصوصیات آقا محمد خان
آقا محمد خان در سیاست بی‌نظیر بود و در زمان حکم‌فرمایی خویش یکی از باسیاست‌ترین حاکمان در دنیا بود به طوری که دولت‌های استعماری آن زمان برای نفوذ به ایران با مشکل جدی روبرو بودند و شاید اگر کشته نمی‌شد ایران شاهد حوادث ناگوار پس از آن نبود؛ به 5 زبان زنده دنیا آشنایی داشت و به ترکی فارسی عربی تسلط کامل داشت و فرانسوی و روسی را توسط بازرگانان فرانسه و روسیه آموخت؛ وی فردی متدین و بامذهب و دین و ایمان بود؛ همچنین علاقه فراوانی به گنج و ثروت داشت و در فرمانروایی بی‌همتا بود؛ وی در ۱۷ سالگی پدر خویش را از دست داد و پس از آن در شیراز با محدودیت فراوانی روبرو بود؛ همچنین در جوانی بسیار زیبا و خوش‌اندام بود ولی پس از آن بدلیل ضعف اندام جنسی چهره‌اش تغییر یافت و خیلی زود جمع گردید؛ وی شخصی دارای کمبود محبت نبود ولی عاشق قدرت و تاخت و تاز بود؛ چنان که خاورشناسان انگلیسی درباره او نوشتند که پایتخت او بروی اسب وی بود؛ در زمان وی بسیاری از قوانین حکومتی آن زمان تغییر یافت و در اصل بنیان ایران نوین از زمان وی زاده شد؛ در طرح و برنامه‌ریزی جنگ‌ها بسیار زیرکانه و مجرب عمل می‌کرد و بی‌گدار به آب نمی‌زد و پاداش هر که را که به او نیکی می‌کرد به خوبی می‌داد و اگر کسی بدی روا می‌داشت بدون پذیرش هیچ‌گونه پوزش از جانب آن شخص وی را تنبیه می‌کرد؛ همچنین وی فردی محافظه‌کار بود، همین بس که راجع به او گفته‌اند: با وحود شجاعت و دلیری و بی رحمی اش؛ سرش هیچ گاه کاری برای دستش باقی نمی گذاشت .

منابع و مآخذ:
فهرست واژگان فرهنگ پارسی دکتر معین؛ رجوع گردد به آقا محمدخان؛ قاجاریه
دایره المعارف فارسی به کوشش استاد حسین مصاحب
تاریخ ایران (History of Persia) به قلم رابرات گرانت واتسون چاپ 1815 لندن؛ زبان اصلی
ماموریت علمی در ایران (Scientific mission in iran) به قلم مورگان باستان شناس چاپ 1894 پاریس
خواجه تاجدار به نوشته ژان گور فرانسوی و به ترجمه مرحوم ذبیح اله منصوری؛ چاپ 1347 شمسی؛ چاپخانه بهمن؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران
آقا محمد خان قاجار شهریار نامی ایران؛ فرانکلین زوار؛ ترجمه مرحوم جهانگیر افکاری؛ چاپ 1348؛ تهران
آقامحمدخان قاجار و لطفعلیخان زند؛ ابوالفضل وکیلی قمی؛ چاپ 1348؛ انتشارات سینا؛ تهران
احسن التاریخ؛ به نوشته محمد فتح الله بن محمد تقی ساروی؛ رجوع گردد به سرگذشت آقامحمدخان

رجال سرشناس ایران در زمان شهریاری آقا محمد خان
مصطفی قلی خان قاجار (برادر و سردار سپاه وی در جنگ‌های مهم)
علی قلی خان قاجار (برادر و یکی از مدعیان سلطنت که سرکوب شد)
جعفر قلی خان قاجار (برادر و یکی از مدعیان سلطنت که در تهران درگذشت)
مرتضی قلی خان قاجار
رضا قلی خان قاجار
حسین قلی خان قاجار (معروف به جهانسوز که در سال 1186 در سن 42 سالگی بر اثر خیانت داخلی به قتل رسید.)
سلیمان قلی خان قاجار
محمد آقای قاجار
محمد ولی خان قاجار
محمد حسین خان قاجار (سردار سپاه)
صادق خان اشاقه باش (سردار سپاه وی در شوشی؛ پس از شنیدن خبر درگذشت وی تصمیم گرفت تا برای رسیدن به قدرت بکوشد و با استفاده از سپاه آقامحمدخان بر ضد فتحعلی شاه قاجار شورید و قزوین را پایتخت خویش قرار نهاد ولی در قزوین و مراغه بیشتر مردم به مرض طاعون دچار گردیدند و سپاهش نیز از آن مرض مصون نماند و با بیگلربیگی ارومیه که از ترکان افشار بود متحد گشت ولی در نهایت شکست خورد و اگرچه فتحعلیشاه او را مورد عفو قرار نهاد ولی دوباره درصدد قشون کشی برآمد و این بار به اشد مجازات رسید)
باباخان جهانبانی (فرزند ارشد حسین قلی خان و ولیعهد آقا محمدخان قاجار)
عباس میرزا (پسر ارشد فتحعلی شاه؛ دلاور مردی که اگر همه با او بودند معاهده‌های گلستان و ترکمان چای قلم نمی خورد)
فرج اله بیک اشاقه باش (سردار سپاه)
شیخ جعفر تنکابنی (کتاب خوان شخصی آقامحمد خان)
ابوالفتح خان
میرزا محمد خان قاجار دولو (حاکم تهران؛ وی جویای قدرت و سرمایه مادی بود برای همین اقدامات کودکانه وی در خور توجه است)
میرزا شفیع صدر اعظم (صدر اعظم و والی اسبق ولایات عراق – عراق آن زمان به اصفهان؛ کاشان؛ ملایر و بروگرد نسبت داده می شد.)
عبدالرحیم خان شیرازی (حاکم شهرضا و سمیرم که در جنگ سمیرم علیه لطف علی خان زند توانست با خدعه و نیرنگ سپاه او را از هم بپاشد و البته از طرف باباخان جهانبانی مورد تقدیر واقع گشت و پس از آن حکومت آباده و ابرقو را به وی دادند)
حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی (حاکم شیراز؛ وی ترجیح داد تا در خدمت آقامحمدخان گردد هرچند او بود که لطفعلی خان را به شهریاری رسانید و بپاس خدمتی که کرد حکومت شیراز را به وی دادند و اوست که موجبات به سلطنت رسیدن فتح علی شاه را فراهم آورد و در نهایت بدست وی کشته شد)
نجف قلی خان بیگلربیگی (حاکم تبریز؛ اوست که حصار محکمی بر تبریز کشید و در سال 1199 بدرود زندگی گفت)
شاهرخ افشار (از نوادگان نادر ظل اله و پدر گلرخ و نادر میرزای افشار؛ نابینا بود و در سال 1209 در مازندران در اثر پیری و فرسودگی و شکنجه هاییکه به منطور آشکار ساختن گنجینه‌ها کشید درگذشت)
نادر میرزای افشار (پس از آنکه به بخشی از جواهر نادری دستبرد زد راهی هرات شد و از آنجا به کابل رفت و در نهایت دعوی سلطنت کرد و فتحعلی شاه او را به قتل رساند و تمام دودمان نادر را به باد داد تا کینه چندین ساله خیانت به جد خود را تسکین دهد)
جهانگیر سیستانی (خیانتکار به شاه زندیه؛ اوست که لطف علی خان را ترغیب به ماندن در کرمان کرد و سرانجام نیز او بود که لطفعلی خان را در راه دارزین به راین کرمان به فرستاده شهریار قاجار داد)
محمد علی خان سیستانی (برادر جهانگیر و حاکم بم و وکیل آباد)
امیر کونه خان زعفرانلو (حاکم قوچان و از ارادتمندان به قاجاریه)
ابراهیم خان شادلو (حاکم اسفراین و از ارادتمندان به قاجاریه)
جعفر خان بیات (حاکم نیشابور و از ارادتمندان به قاجاریه)
بیرام علی خان (حاکم مرو که در هجوم ازبکان کشته شد)
حاج شیخ مهدی (از خادمان آرامگاه حضرت امام رضا و از مشاوران شاهرخ)
شاه مرادبک جان (فرمانده شاه سعید خان در جنگ مرو ازبکان در مرو)
شاه زمان (حکمران افغانستان در کابل و بلخ – البته افغانستان آن زمان بطور کامل خودمختار بود)
هرقل (امیر گرجستان؛ وی با یاغی گری خویش باعث شد تا مردم تفلیس بی گناه توسط سپاهیان آقا محمد شاه قتل عام شوند و پیش زمینه‌ای برای جداسازی از خاک ایران گردد)
ابراهیم خلیل خان جوانشیر (حاکم شوشی و قراباغ که حاضر به اطاعت از آقامحمدخان نگشت و همیشه خود را پادشاه می خواند و جالب اینجاست که شکست می خورد و طلب ترحم میکرد ولی دوباره خود را شاه می خواند ولی فتحعلی شاه برای بار چندم وی را گرفت و در اتاقی محصورش نمود و سرتاسر آن اتاق را گچ گرفتند و پس از چندی درگذشت)
مصطفی خان طالشی (حکم ران طالش که حاضر به پرداخت مالیات به آقامحمدخان نشد و مثل بسیاری از حاکمان آن زمان در دوران کریم خان نیز مالیات مردم را به مصرف خویش میرسانید)


Home [Powered by Blogger]