Mazandaran-Golestan-Semnan-Türk

Thursday, December 13, 2007




مشاهیر تورک (۱) رضی الدین استرآبادی ادیب بزرگ

۱۵ آذر, ۱۳۸۵, ۱۱:۵۹

رضی الدین استرآبادی ادیب بزرگ

رضی الدین محمد بن الحسن الاسترآبادی متوفای ۶۸۸ هجری یکی از علمای بزرگ نحو در قرن هفتم او از استرآباد طبرستان است و عمر خود را در بین عراق و مدینه گذرانید. او بعد از وقوف به کتاب نحو کافیه ابن حاجب به شرح آن همت گماشت. همچنین به کتاب صرف این مولف یعنی شافیه نیز شرح پرباری نوشته است.

کتاب شرح کافیه یکی از مراجع مهم ادبیات عرب است. مولفان بسیاری بعد از رضی به کتاب کافیه شرح نوشته اند اما انصاف این است که همه آنان خوشه چین خرمن رضی استرآبادی بوده‌اند و شرح رضی به جهت استقلال رای و آزادی اندیشه بر همه آنها رجحان دارد. او اگر چه گرایشی به مکتب نحوه بصره دارد با اینهمه هیچ گونه تعصب و جزم اندیشی در کار او دیده نمی‌شود و حتی گاهی بعضی از آرای کوفیین را پذیرفته و از آن دفاع می‌کند. و گاه نیز با کنکاش و بحث آرای دو مکتب بصره و کوفه هر دو را مردود اعلام کرده و خود نظر دیگری ارائه می‌دهد. وی برای اثبات حرفهای خود شواهدی از قران، احادیث و اشعار نقل می‌کند و گاه برخی از عبارات نهج البلاغه امام علی را نیز به عنوان شاهد نقل می‌کند. نحویان دیگر غیر از رضی از کلام امام علی به عنوان شاهد مثال استفاده نمی‌کنند. بعضی از محققین به جهت استناد او به نهج البلاغه او را شیعه می‌دانند. اما قراین دیگری نیز در مورد شیعه بودن او میتوان در همین کتاب کافیه پیدا کرد. مثلا او در بحث تقدم مفعول بر فاعل زمانی که قرینه‌ای وجود دارد این مثال را مطرح می‌کند: استخلف المرتضی المصطفی [مصطفی مرتضی را جانیشین خود قرارد داد. در اینجا با اینکه هر دو اسم منقوص هستند و اعرابشان ظاهر نمی‌شود اما به جهت قرینه مفهومی و تاریخی فاعل بعد از مفعول آمده است. بیات] نیز در باب مرکبات این جمله را به عنوان شاهد مثال می‌نویسد: الحسین رضی الله عنه ثالث لاثنی عشر .حسین سومین دوازدهمین است.
شریف جرجانی از علمای قرن نهم هجری که او نیز به کتاب کافیه حاشیه زده است در مورد رضی می‌نویسد: اما شرح کافیه عالم کامل، ستاره ائمه، فاضل امت، کتابی است بسیار جلیل القدرو پربار که به امهات مباحث نحوی پرداخته است و در آن گوهرهای حکمت با گلهای واژه آراسته است….

بغدادی در کتاب خزانه الادب می‌نویسد: کتاب‌های نحوی پس از شرح رضی همه مثل شرایع منسوخ شدند.

این مختصری بود از رضی و کتاب کافیه او . کتاب شرح کافیه فی النحو تا اواخر قرن گذشته هجری به صورت نسخ خطی دست به دست می‌گشت تا اینکه در سال ۱۲۷۵ هجری با هوامش شریف جرجانی برای نخستین بار در ترکیه طبع گردید.


منبع: کتاب شرح الرضی علی الکافیه جزء اول ص ۹ و ۱۰، ، تصحیح یوسف حسن عمر الاستاذ بکلیه اللغه العربیه و الدراسات الاسلامیه، جامعه قار یونس، ۱۰۷۸ م.

ترجمه: www.hbayat.com


Thursday, October 11, 2007




بیات

قبیلة ترک از قبایل بیست و دوگانة اغز (غز * ) پراکنده در ایران افغانستان ترکمنستان ازبکستان جمهوری آزربايجان ارمنستان ترکیه سوریه و عراق . واژة بیات که به صورت «بایات » هم ضبط شده به معنای بادولت و پرنعمت است . اصل این قبیله در نسبنامه های افسانه ای ترکان به «بای آت » پسر دوم گون خان پسر اغوزخان می رسد (رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 39 حمدالله مستوفی 1362 ش الف ص 566 تاریخ قزلباشان ص 24 قائم مقام ص 403). قبیلة بیات همچون سایر قبایل بزرگ ترک علامتی مخصوص داشته که شکل آن در منابع متفاوت است (کاشغری ص 172 رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 40 اوزون چارشیلی ج 1 ص 113). بیاتها طبق بعضی اخبار از روزگاران قدیم و پیش از مهاجرتهای گستردة خود به غرب آسیا در اطراف رودخانة قراموران یا بنابر ضبط حمدالله مستوفی (1362 ش ب ص 218) قارامران واقع در شمال چین می زیسته اند (قائم مقام همانجا). از اشارات جامع التواریخ برمی آید که گروههایی از این قبیله مشهور به «بایاوت » دهها سال پیش از آغاز سلطنت چنگیزخان در زمرة طوایف مغول درآمده بودند. اینان در تقسیم بندی قومی مغولان از جملة طوایف درلگین بودند که معرف مغولان عام و بی اصل و نسب است . دو شعبة معروف این طایفه «جدی بایاوت » و «کهرون بایاوت » بودند. اولی نام خود را از رودخانة جدی مغولستان اخذ کرده و دومی به دلیل زندگی در صحرا به این عنوان موسوم شده بود. اینان در لشکرکشیهای چنگیزخان و هولاکوخان به ایران شرکت داشتند (رشیدالدین فضل الله ج 1 ص 111ـ112 136ـ 138).

در قرون ششم و هفتم یک طایفة بزرگ ترک به نام «بیاووت » در صحرای خوارزم می زیستند که ظاهرا از طوایف یمک یا کیمک بودند (نسوی ص 38 329). به سبب انتساب ترکان خاتون مادر سلطان محمد خوارزمشاه و انتساب مادر ازلغ (اوزلاغ )شاه ولیعهد سلطان محمد به طایفة بیات امرای این طایفه در دربار خوارزمشاه صاحب نفوذ و قدرت شدند چنانکه قتلغ خان ] بیاووتی [ در رقابتی که بر سر جانشینی سلطان محمد خوارزمشاه پیش آمده بود به جانبداری ازلغ شاه قصد جان سلطان جلال الدین خوارزمشاه را کرد (همان ص 85 ابن خلدون ج 4 ص 754 اقبال آشتیانی ص 44). با این حال نمی توان قاطعانه بیات را با بیاووت و بایاوت یکی دانست . مجتبی مینوی در تعلیقات خود بر سیرت جلال الدین مینکبرنی (ص 329ـ330) تنها به طرح این سؤال قناعت کرده که آیا ارتباطی بین بیات و بیاووت هست یا نه . بعضی از پژوهشگران در سالهای اخیر تصریح کرده اند که «بایاوت »ها نه از قبایل مغول که همان بیاتهای ترک اند (قفس اوغلی ص 165 پانویس 21).

تاریخ ورود قبیلة بیات به فلات ایران چندان روشن نیست اما از برخی منابع تاریخی برمی آید که این مردم ظاهرا در اوایل قرن پنجم و مقارن حملات غزان و سلجوقیان در فلات ایران پراکنده شده و در مسیر کوچ نظامی خود تا صحاری شام و سواحل مدیترانه پیش رفته اند. در این پیشرویهای پرماجرا گروههایی از این قبیله بتدریج در بعضی نواحی خراسان بزرگ عراق عجم کردستان و لرستان استقرار یافتند. چنانکه خبر انتصاب امیرسنقر بیاتی (مقتول 511) به نیابت حکومت بصره از جانب امیر آق سنقر بخاری اقطاع دار این ولایت از سابقة دراز حضور بیاتها در ایران و عراق عرب حکایت می کند (ابن خلدون ج 4 ص 93). استقرار قبیلة بیات در بعضی نواحی غربی ایران پس از چندی به تشکیل دولت محلی کوچکی در اراضی میان لرستان کوچک و عراق عرب انجامید اما خصومت حاکمان بیات و اتابکان لر سرانجام به انقراض حکومت بیات منجر شد و اتابک شجاع الدین خورشید شاه حاکم لرستان که از دست اندازیهای مکرر ترکان بیات به متصرفات خویش خشمگین بود بر سر آنان تاخت . در نتیجه آخرین حاکم بیات هزیمت یافت و قلمرو او که به ولایت بیات مشهور بود به تصرف سپاه خورشیدشاه درآمد (حمدالله مستوفی 1362ش الف ص 553 معین الدین نطنزی ص 54 ـ 55 بدلیسی ص 60). نام ولایت بیات در قرون بعد نیز در منابع دیده می شود. عطاملک جوینی در نیمة دوم قرن هفتم در گزارش کوتاهی راجع به اشتغالات دیوانی خود در تاریخ جهانگشای از برانداختن باجهای قدیم بلاد تستر و بیات سخن گفته است (ج 1 ص 25). نام ولایت بیات در اواخر قرن هشتم در ردیف نامهای ولایات معتبری چون بغداد عراق عرب خوزستان و لرستان قرار گرفت (شمس منشی ج 2 ص 170ـ171). در قرون بعد نام این ولایت بر حوزة محدودی اطلاق می شد که مشهورترین ناحیة آن قلعة بیات بر سر راه دزفول و عراق عرب بود (نویدی ص 101). نادرشاه هنگامی که از عراق عرب به سوی خوزستان می رفت تا شورش محمدخان بلوچ را سرکوب کند بر سر راه خود در این قلعه توقف کرد (استرآبادی ص 223). ویرانة این قلعه امروزه در کشور عراق برجاست (لسترنج ص 69ـ70).

مشیرالدوله تبریزی (متوفی 1279) در شرح مأموریتش برای تشخیص و تعیین مرزهای ایران و عثمانی «قریة بیات » را از توابع پشتکوه لرستان دانسته و از پراکندگی بیاتها در توابع شوشتر و دزفول خبر داده است (ص 102).

میدان فعالیت سیاسی طوایف بیات در تاریخ ایران محدود به پشتکوه لرستان نبود گروههایی از اینان در جنگهای شیخ ابواسحاق اینجو (متوفی 758) و امیر مبارزالدین محمد مظفری (ح 700ـ 765) شرکت داشتند (وزیری کرمانی ص 384ـ385). در حکومت زندیه نیز بیاتها صاحب نفوذ بودند و مهر علی خان بیات اسلاملو از جمله بزرگان شیراز در زمان کریم خان زند و علی مرادخان زند بود (غفاری کاشانی ص 165 188 191 476). بیاتهای شیراز که تا اوایل قرن چهاردهم در یکی از گذرهای محلة اسحاق بیگ به خریدوفروش اسب اشتغال داشتند احتمالا بازماندگان طوایف چادرنشین بیات فارس بودند که بتدریج از شیوة زندگی پدران خود دست کشیده و یکجانشین شده بودند (فسائی ج 2 ص 919).

جمعی از بیاتها که در پایان مهاجرت طولانی خود به آناطولی و شام رسیده بودند در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم به قره عثمان فرمانروای آق قوینلوها پیوستند و ظاهرا در جنگ وی با امیر چکم والی شام شرکت کردند (طهرانی ص 60 64 65 روملو ج 11 ص 27ـ30). پس از انقراض سلسلة آق قوینلو بسیاری از طوایف تشکیل دهندة آن اتحادیه از جمله طایفة بیات به دولت صفوی پیوستند ( تاریخ قزلباشان ص 8 21ـ29 هینتس ص 96). احتمالا بسیاری از طوایف خاک آناطولی را ترک گفته و به ایران آمده اند اما آثار آنان هنوز در بعضی روستاهای آناطولی و شام برقرار است ( ایرانیکا ذیل ماده ). این گروه از طوایف بیات را بعدها قره بیات نامیدند تا از بیاتهایی که از قبل در ایران می زیستند متمایز شوند. بر همین اساس طوایف بیات ایران را آق بیات یا بیات مطلق می خواندند (قائم مقام ص 403ـ404). ظاهرا تیرة شام بیاتی از تیره های تشکیل دهندة ایل قاجار (خورموجی ص 3) و از بیاتهای شام یا قره بیاتها بوده که پس از استقرار در آزربايجان به طوایف قاجار پیوسته است . بزرگان این طایفه از جمله امرای دربار فتحعلی شاه به شمار می آمدند (قائم مقام همانجا).

پیش از تشکیل دولت صفویه چندین طایفة چادرنشین ترک و مغول در دشتهای قزوین و ری و شهریار به سر می بردند (فریومدی ص 344 اولیاءالله ص 192ـ194 مرعشی ص 44). هر چند نام طوایف بیات در منابع اخیر نیامده است اما به نظر می رسد که این طوایف پیش از دولت صفوی در قسمتهایی از لرستان و عراق عجم سکونت داشته اند. این احتمال از آنجا تقویت می شود که شاه اسماعیل اول (حک : 905ـ930) در همان سالهای نخست سلطنت خود پس از آنکه آزربايجان و شیروان را از تصرف دولت عثمانی خارج کرد و آن نواحی را تحت حکومت خود درآورد جمعی از این طوایف را از عراق ] عجم [ به شابران و دربند تبعید کرد (باکیخانوف ص 93). بعدها بزرگان این طوایف با دربار روسیه پیوند یافتند و در جلب حمایت روسها کوشیدند (همان ص 165).

رؤسای طوایف بیات عراق عجم که ظاهرا بزرگترین گروه از طوایف بیات مطلق یا آق بیات به شمار می آمدند در سالهای سلطنت شاه طهماسب اول (930ـ984) از جمله بزرگان دولت صفوی محسوب می شدند. سلیمان بیگ و برادرش حسن بیگ یوزباشی قورچیان بیات پیش از اینکه به سبب رفاقت با اسماعیل میرزا پسر شاه طهماسب اول مغضوب شوند از امرای بزرگ و مقرب شاه صفوی بودند (نویدی ص 111 تاریخ قزلباشان ص 24). حتی صدماتی که شاه صفوی بر این طوایف وارد آورد مانع از اطاعت و خدمتگزاری آنان نشد. هنگامی که القاص میرزا برادر شورشی شاه طهماسب با حمایت سلیمان قانونی پادشاه عثمانی از عراق عرب تا قم پیش آمد جمعی از طوایف بیات عراق عجم که در حدود قم می زیستند به مقابله با القاص میرزا شتافتند. جنگجویان این طایفه در جنگ مغلوب و به دستور القاص میرزا کلیة اسرای طایفة بیات اعدام شدند ( عالم آرای شاه طهماسب ص 109). طوایف بیات عراق عجم همچنین مدتی در ملازمت و خدمتگزاری سلطان مصطفی میرزا پسر شاه طهماسب بودند. سلطان مصطفی میرزا که از دوستداران سلطنت برادر خود سلطان حیدر میرزا بود پس از قتل برادر به دست هواداران اسماعیل میرزا برادر دیگر خود به امیدنجات به میان طایفة بیات گریخت . حاجی اویس بیگ بیات حاکم طایفه که در ظاهر پذیرای شاهزادة متواری شده بود بازداشت محترمانة او را به قزوین اطلاع داد و پس از ورود شاه اسماعیل دوم (حک : 984ـ 985) به قزوین او را به حضور شاه رسانید (اسکندرمنشی ص 143 منجم یزدی ص 29ـ30 حسینی استرآبادی ص 55). در اوایل سلطنت شاه عباس اول (995ـ 1037) که حکومت قلمرو علیشکر ـ همدان ـ به محمد باقر میرزا پسر خردسال شاه عباس تفویض شد اغورلو سلطان بیات حاکم طایفه بیات و نواحی کزاز و کرهرود به نیابت از او به حکومت همدان رفت . اما شاهوردی خان لر حاکم لرستان کوچک که از مدتها قبل قصد تصرف بعضی مناطق تابعة همدان را داشت قلت یاران اغورلوسلطان را مغتنم شمرد و به بروجرد مقر او حمله برد. در این جنگ اغورلو سلطان کشته شد و لشکریان بیات متفرق شدند. تا اینکه شاه عباس خود به جنگ شاهوردی خان رفت و پس از شکست دادن او متوجه ایل بیات شد و کلیة مناصب موروثی اغورلو سلطان را به برادر او شاهقلی سلطان بیات تفویض کرد. وی که از تأخیر ایل بیات در امداد به اغورلو سلطان خشمگین بود به خواهش شاهقلی سلطان از مجازات ایل بیات درگذشت و پس از دریافت سه هزار تومان پول و سه هزار کره اسب بیاتی نژاد که همواره مورد توجه قزلباشان بود به قزوین بازگشت (اسکندرمنشی ص 352ـ353 بدلیسی ص 81ـ82 تاریخ قزلباشان همانجا).

گروهی از طوایف بیات دو قرن بعد به آقامحمدخان قاجار (حک : 1210ـ1211) پیوستند و سرانشان در زمرة بزرگان دربار قاجار درآمدند (سپهر ص 26 وکیلی طباطبائی تبریزی ص 373). یکی از مشهورترین بزرگان این طایفه که در عهد ناصرالدین شاه (1264ـ1313) می زیست علینقی خان بیات ملقب به نظام لشکر و صمصام الملک است که از مالکان بزرگ ایران و سرکردة یکی از افواج نظامی آن روزگار بود. فرزندانش به نامهای ذوالفقارخان (صمصام الملک ) و عباسقلی خان (سهم الملک ) همانند پدرشان از بزرگان آن سامان به شمار می آمدند (اعتمادالسلطنه 1367 ش ج 2 ص 1615 وکیلی طباطبائی تبریزی ص 388 453). مرتضی قلی خان بیات * ملقب به سهام السلطان که بارها به وکالت مجلس شورای ملی و یکی دو بار به وزارت و صدارت رسید پسر عباسقلی خان است (بامداد ج 4 ص 69). امروزه تمامی طوایف بیات عراق عجم در محال کزاز و کرهرود و بعضی دیگر از روستاهای اراک سکونت دارند و به زراعت و دامداری روزگار می گذرانند (وکیلی طباطبائی تبریزی ص 388). گروهی دیگر از طوایف بیات که در ماکو به سر می برند از اواخر سلطنت شاه عباس اول در این سامان استقرار یافته اند (اسکندرمنشی ص 793 فرامین فارسی ماتناداران ج 2 ص 507) و یا اینکه در اوایل سلطنت شاه عباس دوم (1052ـ1077) از ایروان به ماکو آمده اند. ریاست این مردم با مصطفی بیگ بیات جد حکام موروثی ماکو بود (نصرت ماکوئی ص 3ـ48). فرزندزادگان مصطفی بیگ در سلطنت قاجاریه و بویژه در صدارت حاج میرزا آقاسی (متوفی 1265) که خود از اعضای طایفة بیات ایروان بود حکومت چندین ناحیه از ایران را در دست گرفتند ( رجوع کنید به همان ص 16ـ 18). شاه عباس دوم در اواخر سلطنت گروههایی از طوایف ترک بیات منطقة قره باغ را به همراه طوایف دیگر به گرجستان انتقال داد. اینان اغلب در اطراف قلعه های اسلام آباد و شاه آباد و نصرت آباد که خود بنا کرده بودند اسکان یافتند. خصومت مذهبی و ستیزه جویی ترکان مهاجر سرانجام سبب جنگ میان آنان و گرجیان شد که در پی آن جمع کثیری از مهاجران ترک به قتل رسیدند (وحید قزوینی ص 288ـ289).

گروهی دیگر از طوایف بیات در کردستان عراق عرب سکونت داشتند که شاه طهماسب دوم (حک : 1135ـ 1145) بسیاری از آنان را به حوالی تهران و ساوجبلاغ کرج تبعید کرد (حکیم ص 757). در 1144 نیز نادرشاه که هنوز وکیل السلطنة شاه طهماسب دوم بود پس از اینکه کرکوک را به تصرف در آورد گروهی دیگر از این مردم را به خراسان تبعید کرد. اینان به روایتی به هرات رفتند و به روایت دیگر به طوایف بیات نیشابور پیوستند (استرآبادی ص 193 مروی ج 1 ص 254). طوایف بیات منطقة کرکوک در اوایل قرن حاضر مشتمل بر هفت طایفه بودند که در بیست و چند روستا نزدیک جبل حمرین و قره تپه به سر می بردند (ادموندز ص 303). نادرشاه همچنین در دورة سلطنت خود گروههایی از طوایف بیات و افشار و جوانشیر و شاهسون و بختیاری را به افغانستان تبعید کرد. اغلب اینان که در کابل اسکان یافتند با عنوان عمومی قزلباش نامیده می شدند. بزرگان این مردم تا سالهای سلطنت امیر عبدالرحمان خان عهده دار بعضی مناصب و مقامات مهم اداری و لشکری افغانستان بودند (فیض محمد ص 143ـ144). محلة قزلباش کابل یادگاری از همین مردم است .

گروه دیگر از طوایف بیات ایران که قدمت و سابقة حضور آنان در ایران به قبل از قرن دهم می رسد طوایف بیات نیشابورند که به قره بیات شهرت داشتند. وجه تسمیة قره بیاتها و تاریخ دقیق ورود آنها به خراسان روشن نیست . تشابه عنوان این طوایف با قره بیاتهای شامی این گمان را تقویت می کند که اینان احتمالا شعبه ای از قره بیاتهای شام بوده اند که پیش از قرن دهم به خراسان مهاجرت کرده اند. اما دلیل روشنی برصحت این مدعا در دست نیست تنها احتمال قابل اعتنا اخبار مهاجرت اجباری قره تاتارهای آناطولی است که در آغاز قرن نهم به دستور تیمور لنگ به سوی خراسان و ترکستان حرکت کرده بودند. گروههایی از این مردم هنگام مهاجرت از صفوف مهاجران گریختند و در گوشه و کنار مسیر مهاجرت پنهان شدند. اگر چه دربارة تاریخ ورود این طوایف به خراسان خبری در دست نیست اما از آنجا که اسکندر منشی این طوایف را در شمار طوایف جغتایی آورده است (ص 794) می توان گمان کرد که اینان نیز همانند گرایلیها و جلایرها و جمشیدیها پس از حملات مغولان به خراسان آمده باشند. شهرت و اعتبار این طایفه از سالهای آخر قرن دهم و مقارن اوایل سلطنت شاه عباس آغاز شد و تا اوایل قرن سیزدهم ادامه یافت . در سال 1000 قره بیاتها که از دو سه سال قبل پیشرویهای ازبکان را متوقف کرده و مانع سقوط تعدادی از شهرهای خراسان شده بودند سرانجام تسلیم قوای عبدالمؤمن خان ازبک شدند و بسیاری از بزرگانشان از جمله محمود سلطان پسر باباالیاس به قتل رسیدند اما سال بعد صفویان نواحی اشغالی خراسان را از دست ازبکان خارج ساختند. شاه عباس در ازای خدمات قره بیاتها املاک بزرگان بیات نیشابور را از جمیع مالیاتها معاف کرد و محمد سلطان پسر دیگر بابا الیاس را به حکومت اسفراین گماشت . حکومت اولاد باباالیاس به نیشابور هم کشیده شد و تا پایان سلطنت شاه عباس اول ادامه یافت (همان ص 333 337ـ339 794). طوایف بیات نیشابور در سالهای قدرت نمایی و سلطنت نادرشاه افشار (1148ـ1160) در اغلب جنگهای او شرکت داشتند و حکومت موروثی خوانین بیات بر نیشابور که تا اواسط سلطنت فتحعلی شاه (1212ـ 1250) ادامه یافت در همین سالها شکل گرفت (مروی ج 1 ص 81 109 ج 3 ص 961 1134). پس از قتل نادرشاه بعضی از رؤسای طوایف قره بیات نیشابور با استفاده از فرصت به دست آمده به قدرت نمایی پرداختند و به مقامات و مناصب عالی اداری و لشکری دست یافتند از جملة آنان صالح خان بیات بود که در 1160 از سوی عادلشاه افشار به حکومت فارس منصوب شده بود. وی تا 1168 که به دست شیخعلی خان زند کشته شد به همراه هاشم خان بیات سرکردة فوج بیات شیراز و حاکم فارس تا استقرار قطعی دولت کریم خان زند از جمله عوامل اصلی بحران و ناآرامی اوضاع و احوال فارس بود (مرعشی صفوی ص 121 کلانتر ص 48 فسائی ج 1 ص 583 ـ596). در سلطنت کوتاه مدت سید محمد صفوی متولی آستان قدس رضوی طایفة قره بیات نیشابور متحد او بود و صالح خان بیات با حفظ سمت عهده دار قورچی باشیگری و حاجی سیف الدین خان بیات نایب او بود (مرعشی صفوی ص 131). این طایفه در دفع حملات احمدخان ابدالی پادشاه افغانستان به نیشابور کوشید اما سرانجام در 1164 احمدخان بر نیشابور دست یافت و گروهی از طوایف بیات را به غزنه تبعید کرد (غبار ص 363). بازماندگان این مردم دست کم تا سالهای پایانی سدة سیزدهم در آن نواحی به سر می بردند (ریاضی ص 67 139). حکومت منطقة نیشابور در طول سلطنت شاهرخ افشار و آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار در اختیار اولاد حسن خان بیات سردار معروف نادرشاه بود. عباسقلی خان بیات مختاری پسر حسن خان و جعفرخان پسر عباسقلی خان و علیقلی خان پسرجعفرخان تا اوایل سلطنت فتحعلی شاه به ترتیب حاکم نیشابور بودند. پس از شکست شورش علیقلی خان بیات و استقرار قدرت فتحعلی شاه در خراسان حکومت نیشابور از دست این خاندان خارج شد و پس از آن نفوذ و قدرت طایفة بیات نیشابور رو به کاستی نهاد و بتدریج از صحنة سیاسی و نظامی خراسان حذف شد. طوایف بیات نیشابور در قرنهای دوازدهم سیزدهم و چهاردهم بتدریج در روستاهای بلوک سرولایت و خرو اسکان یافتند و به زراعت و دامداری مشغول شدند (گلستانه ص 69 ـ71 75 طرب نایینی ص 107ـ 108 حکیم ص 757ـ 758 اعتمادالسلطنه 1362ـ1363 ش ج 3 ص 91 بامداد ج 1 ص 233ـ234 ج 5 ص 132ـ 135 ییت ص 343ـ344). یکی از آخرین قدرت نماییهای بزرگان بیات نیشابور شورش امام وردی خان بیات و پسرانش بود. وی که در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه به حکومت نیشابور منصوب شده بود به حسن خان سالار بار پیوست و در جنگهای او با قوای دولتی شرکت جست . پس از پیروزیهای سلطان مراد میرزا حسام السلطنه بر قوای حسن خان سالار بار امام وردی خان از حسن خان جدا شد و شهر نیشابور را تسلیم حسام السلطنه کرد. وی در 1267 بر حاکم شهر یاغی شد و به اتفاق پسرانش در قلعه های حسین آباد و توزنده جان متحصن گردید اما شورش وی در هم شکست و قلاع حسین آباد و توزنده جان ویران شد (سپهر ج 3 ص 47 138).

تا همین اواخر چندین تیره و طایفه چادرنشین بیات در میان ایلات خمسه و قشقایی فارس و همچنین در میان ترکمنهای شمال ایران به سر می بردند (فیلد ص 256 264 کیهان ج 3 ص 80 376 پیمان ص 221 224 233 کتابچة نفوس استرآباد ص 238). غیر از این مردم هزاران خاندان شهری و روستایی دیگر در زنجان و تهران و کرج و شیراز و زرند و کرمان و مشهد و نیشابور و اراک و نهاوند و دیگر شهرهای ایران به سر می برند که با عنوان خانوادگی بیات شناخته می شوند.

منابع : ابن خلدون العبر: تاریخ ابن خلدون ترجمة عبدالمحمد آیتی تهران 1363ـ1370 ش سیسیل جان ادموندز کردها ترکها عربها ترجمة ابراهیم یونسی تهران 1367 ش محمدمهدی بن محمد نصیراسترآبادی جهانگشای نادری چاپ عبدالله انوار تهران 1341 ش اسکندرمنشی تاریخ عالم آرای عباسی چاپ اسماعیل برادران شاهرودی تهران 1364 ش محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه مرآة البلدان چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث تهران 1367 ش همو مطلع الشمس چاپ سنگی تهران 1301ـ1303 چاپ تیمور برهان لیمودهی چاپ افست تهران 1362 ـ1363 ش عباس اقبال آشتیانی تاریخ مغول : ازحملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری تهران 1364 ش اسماعیل حقی اوزون چارشیلی تاریخ عثمانی ترجمة ایرج نوبخت تهران 1368ـ1370 ش محمدبن حسن اولیاءالله تاریخ رویان چاپ منوچهر ستوده تهران 1348 ش عباسقلی آقا باکیخانوف گلستان ارم چاپ عبدالکریم علیزاده ... ] و دیگران [ باکو 1970 مهدی بامداد شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری تهران 1357 ش شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی شرفنامه : تاریخ مفصل کردستان چاپ محمد عباسی چاپ افست تهران 1343 ش حبیب الله پیمان توصیف و تحلیلی از ساختمان اقتصادی اجتماعی و فرهنگی ایل قشقایی تهران 1347 ش تاریخ قزلباشان چاپ میرهاشم محدث تهران 1361 ش عطاملک بن محمد جوینی کتاب تاریخ جهانگشای چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی لیدن 1329ـ 1355/ 1911ـ1937 چاپ افست تهران ] بی تا. [ حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی تاریخ سلطانی : از شیخ صفی تا شاه صفی چاپ احسان اشراقی تهران 1364 ش محمدتقی حکیم گنج دانش : جغرافیای تاریخی شهرهای ایران چاپ محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر تهران 1366 ش حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی تاریخ گزیده چاپ عبدالحسین نوائی تهران 1362 ش الف همو کتاب نزهة القلوب چاپ گی لسترنج لیدن 1915 چاپ افست تهران 1362 ش ب محمدجعفربن محمدعلی خورموجی حقایق الاخبار ناصری چاپ حسین خدیوجم تهران 1363 ش رشیدالدین فضل الله جامع التواریخ چاپ بهمن کریمی تهران 1338 ش حسن روملو احسن التواریخ چاپ عبدالحسین نوائی ج 11 تهران 1349 ش ج 12 تهران 1357 ش محمدیوسف ریاضی عین الوقایع : تاریخ افغانستان در سالهای 1207ـ1324 ق چاپ محمدآصف فکرت هروی تهران 1369 ش محمدتقی سپهر ناسخ التواریخ چاپ جهانگیر قائم مقامی تهران 1337 ش محمدبن هندوشاه شمس منشی دستورالکاتب فی تعیین المراتب چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده مسکو 1964ـ1976 محمدجعفربن محمدحسین طرب نایینی جامع جعفری چاپ ایرج افشار تهران 1353 ش ابوبکر طهرانی کتاب دیاربکریه چاپ نجاتی لوغال و فاروق سومر تهران 1356 ش عالم آرای شاه طهماسب چاپ ایرج افشار تهران 1370 ش غلام محمدغبار افغانستان در مسیرتاریخ قم 1359 ش ابوالحسن غفاری کاشانی گلشن مراد چاپ غلامرضا طباطبایی مجد تهران 1369 ش فرامین فارسی ماتناداران ایروان 1956 غیاث الدین فریومدی ذیل مجمع الانساب شبانکاره ای چاپ میرهاشم محدث تهران 1363 ش حسن بن حسن فسائی فارسنامة ناصری چاپ منصور رستگار فسائی تهران 1367 ش فیض محمد نژادنامة افغان مقدمه تحشیه و تعلیقه از کاظم یزدانی چاپ عزیزالله رحیمی قم 1372 ش هنری فیلد مردم شناسی ایران ترجمة عبدالله فریار تهران 1343 ش ابوالقاسم بن عیسی قائم مقام منشات قائم مقام فراهانی چاپ بدرالدین یغمایی تهران 1366 ش ابراهیم قفس اوغلی تاریخ دولت خوارزمشاهیان ترجمة داود اصفهانیان تهران 1367 ش محمودبن حسین کاشغری نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبائی محمد دبیرسیاقی تهران 1375 ش کتابچة نفوس استرآباد در سال 1296 هجری قمری در گرگان نامه به کوشش مسیح ذبیحی چاپ ایرج افشار تهران 1363 ش محمدبن ابوالقاسم کلانتر روزنامه میرزامحمد کلانتر فارس شامل وقایع قسمتهای جنوبی ایران از سال 1142ـ 1199 هجری قمری چاپ عباس اقبال آشتیانی تهران 1362 ش مسعود کیهان جغرافیای مفصل ایران تهران 1310ـ1311 ش ابوالحسن بن محمدامین گلستانه مجمل التواریخ چاپ مدرس رضوی تهران 1356 ش گی لسترنج جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی ترجمة محمود عرفان تهران 1364 ش ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی تاریخ طبرستان و رویان و مازندران چاپ محمدحسین تسبیحی تهران 1345 ش محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی مجمع التواریخ چاپ عباس اقبال آشتیانی تهران 1362 ش محمدکاظم مروی عالم آرای نادری چاپ محمدامین ریاحی تهران 1364 ش جعفربن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی رسالة تحقیقات سرحدیه چاپ محمد مشیری تهران 1348 ش معین الدین نطنزی منتخب التواریخ معینی چاپ ژان اوبن تهران 1336 ش جلال الدین محمد منجم یزدی تاریخ عباسی یا روزنامة ملا جلال چاپ سیف الله وحیدنیا تهران 1366 ش محمدبن احمد نسوی سیرت جلال الدین مینکبرنی چاپ مجتبی مینوی تهران 1365 ش محمدرحیم نصرت ماکوئی تاریخ انقلاب آزربايجان و خوانین ماکو قم 1373 زین العابدین عبدالمؤمن نویدی تکملة الاخبار : تاریخ صفویه از آغاز تا 978 هجری قمری چاپ عبدالحسین نوائی تهران 1369 ش محمدطاهربن حسین وحید قزوینی عباسنامه یا شرح زندگانی 22 سالة شاه عباس ثانی ( 1052ـ1073 ) چاپ ابراهیم دهگان اراک 1329 ش احمدعلی وزیری کرمانی تاریخ کرمان چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی تهران 1352 ش رضاوکیلی طباطبائی تبریزی تاریخ عراق ( اراک ) چاپ منوچهر ستوده در فرهنگ ایران زمین ج 14 (1345ـ1346 ش ) والتر هینتس تشکیل دولت ملی در ایران : حکومت آق قوینلو و ظهور دولت صفوی ترجمة کیکاووس جهانداری تهران 1361 ش چارلز ادوارد ییت خراسان و سیستان ترجمة قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری تهران 1365 ش Encyclopaedia Iranica، s.v. "Baya ¦t" (by G. Doerfer)

/ علی پورصفر قصابی نژاد/


Saturday, August 04, 2007




برگزاري كلاس آموزش تركي در سمنان



Friday, July 13, 2007




تاری خانا"نخستین مسجد تاریخ فلات ایران

برگی دیگر از بی اعتنایی رژیم آپارتاید به میراث تاریخی تورکان




میللی شورا- مسجد تاری خانا که در اواسط قرن دوم هجری در دامغان امروز ساخته شده مهر تاییدی بر حضور تورکان در بخش مرکزی فلات ایران بوده است. یعنی حضوری بسیار قدیمتر از آنچه که تاریخ نگاران فارس مدعی آن هستند. در گذشته سعی شد نام تورکی این مسجد را به تاریکخانه تغییر دهند اما این تحریف موفقیتی در پی نداشت. اکنون به خبر سایت میراث فرهنگی توجه فرمایید.

دامغان _ خبرگزاري ميراث فرهنگي _ گروه ميراث فرهنگي _ مسجد تاريخانه كه از آن به عنوان يكي از نخستين مساجد ساخته شده در ايران ياد مي‌شود،‌ در وضعيت نابساماني به سر مي‌برد و اين درحالي است كه تلاشي از سوي سازمان ميراث فرهنگي براي سرعت بخشيدن به مرمت اين اثر اسلامي نمي‌شود.

نخستين مسجد اسلامي ايران بلاتكليف مانده است

مسجد تاريخانه/ دامغان

دامغان _ خبرگزاري ميراث فرهنگي _ گروه ميراث فرهنگي _ مسجد تاريخانه كه از آن به عنوان يكي از نخستين مساجد ساخته شده در ايران ياد مي‌شود،‌ در وضعيت نابساماني به سر مي‌برد و اين درحالي است كه تلاشي از سوي سازمان ميراث فرهنگي براي سرعت بخشيدن به مرمت اين اثر اسلامي نمي‌شود.

"مريم داووديان"، مدير اداره ميراث فرهنگي و گردشگري دامغان دراين‌باره به ميراث خبر گفت: «طي سال‌هاي گذشته هنگام مرمت مسجد تاريخانه آثاري از دوره زنديه كشف شد و به همين علت مرمت اين مسجد تاريخي متوقف ماند تا پس از انجام كاوش‌هاي باستان‌شناسي ادامه داشته باشد. اين‌ درحالي است كه هنوز اين مسجد در بلاتكليفي به سر مي‌برد.»

مسجد تاريخانه دامغان يكي از آثار ارزش‌ معماري ايراني است كه به سبك ساساني و اسلامي ساخته شده است و برخي معتقدند ساخت آن به قرن دوم هجري بازمي‌گردد.

مسجد تاريخانه در حال حاضر به علت نزديكي و مجاورت به شهر ميان ساخت و سازهاي متعددي قرار گرفته است و باستان‌شناسان معتقدند كه حريم اين مسجد بايد هنگام كاوش‌هاي باستان‌شناسي مشخص شده و آزاد شود.

به گفته مدير اداره ميراث فرهنگي و گردشگري دامغان در حال حاضر كارشناسان مرمتي تنها با مرمت‌هاي اضطراري به منظور استحكام بخشي اين بنا، آن را سرپا نگه داشته‌اند و در برخي موارد با استفاده از شمع كوبي، برخي ديوارها را سرپا نگه داشته‌اند.

در حالي كه گردشگران زيادي براي ديدن اين مسجد تاريخي كه از آن به عنوان يكي از بزرگترين مساجد ايراني نيز ياد مي‌شود به دامغان مي‌آيند، اما با وضعيت اسفناكي مواجه مي‌شوند و در برخي موارد امنيت جاني نيز ندارند.

اما داووديان معتقد است كه خطري جان گردشگران را تهديد نمي‌كند و مسجد به لحاظ استقامت استحكام بخشي شده است.

بيش از 3 سال از آخرين تصميم‌هاي سازمان ميراث فرهنگي از ساماندهي مسجد تاريخانه مي‌گذرد اما هنوز وضعيت اين مسجد تاريخي بلاتكليف مانده است.

برخي معتقدند پيش از ساخته شدن اين مسجد، در جاي فعلي آن آتشكده‌اي از دوره ساساني بوده است و به همين علت زمين مسجد از ساليان بسيار دوري مقدس بوده است.

حسن ظهوري


Wednesday, January 17, 2007





سؤزوموز

تركهاى گرمسار- استان سمنان


استان سمنان شامل 4 شهرستان سمنان٫ شاهرود٫ دامغان و گرمسار ميباشد. هرچند كه در هر چهار شهرستان اين استان گروههاى تاريخى ترك به طور پراكنده ساكن مىباشند٫ عمده تركهاى استان سمنان در شهرستان گرمسار متمركز شدهاند. منطقه گرمسار كه تا اوايل قرن حاضر به “خوار ري“ شهرت داشته است در يكصد كيلومتري جنوب شرقي پايتخت تهران و بر سر راه اصلي تهران مشهد قرار دارد. تنوع قومي در اين منطقه از فارسستان به قدري است كه لقب جزيره اقوام به آن نهاده شده است. مهمترين مليتهاى ساكن اين شهرستان علاوه بر فارسها٫ تركها (گروههاى ايلى اصانلو، پازوكي، نفر، باصري، قشقايى٫...)٫ عربها (عرب عامري، عرب معصومي، عرب سرهنگي، عرب درازي٫ كتي٫ سيدهاي طباطبايي..)٫ تبرىها (اليكايي يا علي كايي)، لرها (هداوند)٫ كردها و گيلكها مىباشند.


در اين منطقه مانند تمام نواحى ايران به توپونيم هاى تركى بسيار مىتوان برخورد كه يادگار اسكان تركهاى باستان (چمن كنگرخاني٫ كوه هاي جابان٫ رود گلزگن)٫ ميانه (محال قزانچاي) و متاخر (رود دليچاي به تركي به معني رود ديوانه٫ كوههاي قاري داغ يا قارلي داغ به تركي يعني كوه برفي٫ قرا هرانده) است. در اين نوشته به كوتاهى به چند گروه ايلى ترك متاخر ساكن استان سمنان فارسستان٫ كه حكام و سلاطين ترك ايران به منظور ايجاد حفاظي براي شرق و نواحى جنوب تهران پايتخت بعدى دولت تركى قاجار از تجاوزات مكرر سواران تركمن، به اين ناحيه كوچ داده اند٫ اشاره مىشود. (نواحى غرب و بخشى از جنوب استان تهران اساسا ترك نشين و جز آذربايجان جنوبى است):


1- اصانلو٫ اوصانلو٫ آصانلو٫ آسانلو٫ اوسانلو٫ اسانلو ها٫ اوسالو٫ اوصالو٫ اوصاللو٫ اوساللو٫ عيسالو (Osanlou٫ Asanlu٫Osanlu)


از جمله مهمترين ايلات ترك سردره خوار و دشت خوار (گرمسار فعلي) ايل اصانلو است. ايل اوصانلو از ايلات خمسه آذربايجان (استانهاى زنجان و قزوين كنونى) است كه به اين نواحى احتمالاً از جنوب مراغه مهاجرت نموده و در مركز شهرستان زنجان به دامپروري و كشاورزي روزگار مي گذرانيده است. (امروزه در اين ناحيه در محل التصاق رود بزينه كه از كوههاى غربى خرقان سرچشمه مىگيرد و رود قزل اؤزه ن٫ قريه اى بنام اوصانلو وجود دارد). آغا محمدخان قاجار شاه ترك ايران پس از تاسيس دولت تركى قاجاريه و انتخاب تهران به پايتختی خود٫ برای حراست از تهران از حملات تركمنها بخشى از ايل ترك اصانلو از خمسه آذربايجان (استانهاى زنجان و استان قزوين فعلى) را به استان تهران و سمنان خوار كوچانيده است.


آسانلو ها در گذشته نقش تعيين كننده اى در اوضاع سياسى منطقه داشته اند. برخى از نظاميان آسانلو كه در خدمت ارتش دولت تركى قاجار بودند به همراه سران ايل آسانلو در جنگهاى عديده اى شركت كرده اند. از سران و روساي ايل اصانلو در دوره سلطنت رضاخان ميتوان از رشيدسلطان، سيف اله خان، آقارضاخان و جليل خان نام برد. پس از آنكه آسانلوها در گرمسار ساكن شده اند٫ دامدارى شغل عمده ايشان گشته است. در آن ايام تعداد آنها بيش از هزار و دويست خانوار مىبود. (در سال 1987 تنها حدود 28 خانواده ويا 43 نفر به طور مشخص وابسته به طائفه اصانلو در تهران زندگى مىنمودند). مهمترين طوايف اين ايل عبارتند از قباخلو (Qobakhlou)، قزلو (Qozlou)، جورابلو (Jorablou)، ترامشلو Torameshlou، چوزوكلو (Chozouklou)، ميرآخورلو (Mir Akhorlou )، چاپشلو (Chapeshlou) ، يوردخانلو (Yourkhanlou)، رشمه لو (Rashmehlou)، خالقلو (Khalqolou)، ايمان خانلو (Iman Khanlou) و كنشلو (Koneshlou). در سالهاى اخير آسانلوها در روستاهاى ده سلطان٫ دولت آباد٫ سعدآباد٫ سوداوغلان٫ مگس تپه٫ فند٫ شاه سفيد٫ ياترى سفلى٫ رشمه٫ محمود آباد٫ موقوفه٫ محمودآباد نايب ابراهيمى و غيره ساكن بوده اند.


ريشه نام اصانلو: "ساكاها" (Sacae) در قرون 2 و 3 پيش از ميلاد تحت حاكميت اتحاد طوائفى بنام "اوسون" بوده اند كه زبانشانشان تركى ولى تبارشان مغولى بوده است. اوسونها بعدها به دو گروه "كانگلى" و "آلانى" تقسيم شده اند كه اين گروه دوم به نواحى مجاور درياى خزر مهاجرت نموده است. اوسونها در اثر حملات متوالى تركهاى آلتايى در قرون 5 و 6 ميلادى بافت و انسجام طائفه اى خويش را از دست داده اند. برخى از محققين اوصانلوهاى امروزى را با تيره اوسالوى ايل افشار (بعضا به خطا عيسالو گفته مىشود) مرتبط دانسته و كلمه اوصانلو را واريانت اوسالو شمرده اند. دائره المعارف اسلام نيز اوسانلو-اوصانلوهاى پراكنده در نواحى جنوب درياى خزر را با اوسالوها=اوساللوها كه تيره اى از طائفه افشار مىباشند يكى دانسته است.


"اوسون" ويا "ياسون" به مغولى-تركى به معنى خانوار و تيره مىباشد. همچنين "اوس"٫ "اوص" در زبانهاى مجارى (os٫osh) تركى چواشى(ios) ٫ تركى (yas ٫ yash) و ديگر زبانهاى اورال آلتايى (ecˆie٫acˆ'cˆe٫as'i٫ässe, es ٫aš٫ jase٫ azä٫ âcˆcˆeˆ٫ ic'a ٫ iz'a ٫ oc'e ٫ isä ٫ese as٫ ôs, ais) به معانى نيا٫ باستانى٫ پدربزرگ٫ مسن٫ برادر و يا دايى بزرگتر مىباشد. (منشا كلمه تركى-مغولى "ياسا" به معنى قانون و آداب و عرف نيز از همين ريشه است). همچنين اين كلمه در زبانهاى اورال آلتايى و لهجه هاى تركى (تركمنى٫ تاتارى٫ چواشى٫ چغتايى٫ باشقردى٫ اويغورى٫ كاماس٫ خاراكاس ...٫) به اشكال äs٫ is٫ vazˆov٫ as٫ vezˆer٫ uus٫ es, oz٫ oˆš٫ موجود بوده و به معانى توانايى٫ حافظه٫ درك٫ هوش٫ ذكا٫ دراكه٫ روان٫ عاقل٫ تيز هوشى بكار رفته است.


2- پازوكى-بازوكا (Bazooka)


ايل ترك پازوكي حدود ۴۰۰ سال پيش در زمان سلطنت خاندان تركى صفويه (دوره شاه اسماعيل صفوى) همراه با ايل "آسايشلو" از اروميه آذربايجان تبعيد شده و اكثريت آنها در خوار و ورامين و بخشى نيز در روستاهاي طرود و حصاربن فيروزكوه اسكان يافته اند. طبق كتاب سفر به استرآباد٫ مازندران و گيلان و تخمين هاى صنيع الدوله تعداد آنها بالغ بر 600-700 خانوار مىشده است كه عموما در راديان كه مهمترين روستاى خوار مىباشد و نيز در شاه بوغ ساكن شده بودند. بازوكىها به زبان ملى خود تركى (آذرى) سخن مىگويند هرچند كه تمام آنها به روانى فارسى نيز صحبت مىكنند.


3- نفر


تركهاى نفر در روستاي قشلاق نفر ساكن هستند. زبان طائفه نفر شيوه اى از تركى آذربايجانى (جنوبى) بشمار مىرود. افراد ايل نفر اصلا از شيراز به گرمسار مهاجرت كرده اند. ايل تركى نفر كوچكترين ايل اتحاديه طوائف بئش اويماق (خمسه) مىباشد. (ديگر ايلهاى كنفدراسيون خمسه عبارتند از اينانلو٫ بهارلو٫ باصرى٫ و عرب). ايل نفر خمسه عموما در ناحيه گراش ساكن بوده و شمارشان به چند صد خانوار بالغ مىشود. در تركيب ايل ترك نفر در جنوب ايران٫ گروههاى كوچك عرب و لر نيز داخل شده است.


4- باصرى


ايل باصرى كه به لحاظ تبارى تركيبى از گروههاى لر٫ عرب و ترك مىباشد٫ نيز مانند ايل تركى نفر يكى از ايلات پنجگانه بئش اويماق (كنفدراسيون خمسه) جنوب ايران مىباشد. اين ايل محتملا از خراسان به اين ناحيه كوچ كرده است.


5-قشقايى


در دو سده گذشته چندين خانوار از گروههاى ترك قشقايى (همچنين ايلزاده بختيارى٫ ميش مست عرب ...) به طائفه تبرى (مازندرانى) اليكايى ملحق شده اند. اين گروهها اكنون به لهجه اليكايى كه لهجه اى از زبان تبرى شمرده مىشود سخن مىگويند. منشا ايل اليكايي٫ اليكا است كه منطقه اي به همين نام در چالوس مىباشد. ييلاق آنها شامل ارتفاعات شمال گرمسار معروف به گيلور و مناطق ييلاقي فيروزكوه ،دماوند و پلور در استان تهران و قشلاق آنها حواشي كوير شرق و غرب گرمسار است .


6-كردهاي گرمسار شامل دو طايفه شادلو و قراچورلو مي باشد. اگر نه همه٫ حداقل بخشى از اين گروهها را تركهاى كرد شده تشكيل مىدهد. تاريخ استقرار آنها به سال ۱۰۰۶ ه ق كه حركت كردها از جنوب قفقاز (آذربايجان شمالى) به آذربايجان جنوبى و از آنجا به خوار و ورامين و از آنجا به خراسان انتقال يافته اند، ميرسد.


نگاهى به وضعيت تركهاى شهرستان گرمسار:


تركهاى ساكن در شهرستان گرمسار بخشى از خلق ترك آذرى با تاريخ و مذهب و زبان و تبار مشترك مىباشند. اينان هرچند در نزديكى شرقىترين مناطق آذربايجان جنوبى (يعنى مناطق ترك نشين غرب و جنوب استان تهران) قرار دارند به سبب دورى جغرافيايى از بدنه اصلى توده ترك در آذربايجان و خراسان بشدت از روند از دست دادن زبان مادرى و ملى خود تركى آسيب ديده اند. روند مسخ فرهنگ و هويت تركى و از دست دادن زبان ملى-مادرى تركى را سياست فارس سازى (فارسلاشديرما٫ تفريس) دولت٫ كه اضافتا سعى در تراشيدن و پررنگتر كردن هويت طائفه اى و جايگزين كردن اين هويت قبيله اى به جاى هويت ملى ترك براى گروههاى ايلى ترك ايران دارد تشديد كرده و باعث ايجاد بحران هويت براى گروههاى ترك سراسر ايران بويژه آنهايى كه در خارج آذربايجان ساكنند (مانند شمال خراسان و جنوب ايران) و يا تعلق طائفه اى دارند شده است.


در همين راستاست كه در تمام منابع رسمى و غيررسمى ايرانى-فارسى گروههاى ايلى و جغرافيايى ترك ايران مانند قشقايى ها و تركهاى خراسان هر كدام به شكل گروههاى منفرد٫ جدا و پراكنده ترك زبان و نه به شكل زير گروههاى خلق و مليت ترك معرفى مىشوند و بدين ترتيب سعى مىشود كه خلق ترك در ايران از يك مليت واحد و منسجم داراى اكثرُيت به دهها گروه مختلف پراكنده و جداى ترك زبان اقليت تبديل شود. به همين جهت است كه مىبايست هميشه و با اصرار تاكيد شود كه تمام گروههاى ترك ايران فارغ از استان محل سكونتشان و يا لهجه تركىشان ويا طائفه شان٫ همه بخشى از خلق و مليت ترك آذرى در ايران مىباشند. همچنين مىبايست تاكيد شود كه تركهاى ايران و آذربايجان و خراسان "ترك" اند نه "ترك زبان". (منظور نژادپرستان وطنى از كاربرد تعبير تركزبانان براى خلق ترك٫ اين است كه گويا اين خلق اصلا فارس و آريايى بوده كه بعدها زبان خويش را به تركى تغيير داده است). در نتيجه اين سياستهاست كه اكثريت مطلق تركهاى شهرستان گرمسار نيز مانند بسيارى ديگر از تركهاى ايران زبان ملى و مادرى خود تركى٫ اين مهمترين عامل تشكل هويت ملى و مليت ترك خود را از دست داده و آغاز به تكلم به زبان فارسى نموده اند.


تركهاى استان سمنان و شهرستان گرمسار مانند ديگر تركهاى فارسستان در معرض خطر نابودى كامل آنهم در مدت زمان بسيار كوتاهى قرار دارند. تحصيل به زبان مادري خود زبان تركى در دوره ابتدائى مدارس و تاسيس كانال تلويزيونى سراسرى به زبان تركى براى جلوگيرى از تشديد بحران هويت قومي و عقب ماندگي مدنى و استحاله تركهاى گرمسار و ديگر تركهاى ايران در قوميت مسلط فارس ضرورى است.


گئرچه يه هو !!!


Home [Powered by Blogger]