Mazandaran-Golestan-Semnan-Türk

Saturday, March 25, 2006




اشعار تئللي خانم در مرگ پدرش در جنگ استر آباد و تركمنستان

مراسم سوگواري: در اين مورد تفاوتي با ساير مردم و اقوام ايران ندارند (گو اينكه در موارد بالا نيز چندان تفاوتي نداشتند) مگر در شعرهاي سوگواري كه خانمها في البداهه مي‌سرودند كه به «اوخشاما» معروف است:

هراتين قالاسيندا
لشكرين آراسيندا

سلطان ده ده‌م جنگ ايلر
قان آخاريارا سيندا.

الينده قمچي گئزن
ديزينه جك چكمه چئكن

استر آباد حربينده
ايگيتلر يئره توكن

ـ و نيز اين ترجيع بند:

ديزينه جك چكمه لي
ديرسه گه جك دوگمه لي
اَيني ماهوت گئيمه لي

آغام ده ده‌م خان ده دهم
ميداندا سلطان ده دهم.

يئتيملرين اؤرتوسي
ئوزو قنداق اوپوسي
درين سولار كورپوسي

آغام ده ده‌م خان ده ده‌م
ميداندا سلطان ده ده‌م.

ائوده محبت لي آتام
دروازه كوركلي آتام
قورقوشوم بيلك لي آتام

آغام ده ده‌م خان ده ده‌م
ميداندا سلطان ده ده‌م.

ماهوتين (ماهوتويون) ساخلارام.
بَئسله رَم ساغ ساخلارام.

اوغلون جنگه گئدنده.
بوي چينينه سالاّرام

آغام ده ده‌م خان ده ده‌م
ميداندا سلطان ده ده‌م.

اشعار بالا را دختر علي اكبر سلطان، بنام تئللي خانم در مرگ پدرش در مجلس سوگواري بالبداهه سروده است. البته حضور وي در جنگ هرات معلوم نيست، اما در جنگ استر آباد همراه جلال خان بوده است. و همچنين در جنگ تركمنستان.

قبلاً معناي سلطان در اصطلاح آن روز گفته شد و مراد از «ماهوت» شنل نظامي از جنس ماهوت است. «كول» يعني بوته بزرگ و انبوه گياه و «محبت كولو» به مفهوم انبوه محبت، منشاء محبت وافر. در شعر از تشبيه و كنايه استفاده شده است. روح عشيره گري و شجاعت دوستي در اين ابيات بطور ملموسي به نمايش گذاشته شده است و نيز نشان مي‌دهد كه جنگ هرات پس از گذشت ده‌ها سال همچنان در ميان آن مردم، موضوع شناخته شده و مشهوري بوده است.

خانم مزبور در مورد پدرش يك «اوخشاماي» مبالغه آميز راه انداخته بوده، بعضي از زنها او را به خودستائي و گزافه گوئي متهم مي‌كنند، در واقع زنان نظاميان (منظور 400 سوار قره پاپاق و درجه داران و افسران آنهاست) خانواده‌شان را از ديگران ممتاز مي‌دانستند و چنين بگو مگوهائي ميان آنان و ديگران پيش مي‌آمده.




قارا پاپاق در استر آباد

يكي ديگر از جنگهاي مهمي كه سواران قره پاپاق در آن حضور داشته‌اند جنگ استر آباد است در سال 1297 همزمان با غائله شيخ، تعداد 200 سوار به فرماندهي «جلال خان» پسر كاظم خان (روستاي جلال خان در مغرب محمديار در ساحل شمالي گادار بنام اوست) در استر آباد بوده‌اند.[1]

قبلاً گفته شد كه مهدي خان رئيس ايل بود و كاظم خان معاون (نايب) وي، و حسن خان فرماندهي سواران را به عهده داشت، كاظم خان در سال 1265 وفات مي‌كند و مهدي خان حكم نيابت را بنام پسر خود «نجفقلي خان» از تبريز مي‌گيرد ليكن پس از وفات نجفقلي خان نظر به اينكه پسر وي 15 سال داشته و بيوك خان هم از او مسن تر بوده و هم پدرش (اسكندر خان) با دربار نزديكي داشته حكم رياست بنام او صادر مي‌شود و گويا اسد الله پانزده ساله در سمت نيابت مي‌ماند، پس از وفات حسن خان با پيشنهاد بيوك خان سمت فرماندهي سواران بنام جلال خان صادر مي‌شود.

در حدود (تقريباً) دو سال قبل از غائله شيخ، سواران قره پاپاق در استر آباد و تركمنستان در اردوي دولت با تركمنها مي‌جنگيدند، تركمنهائي كه پدران خود قراپاپاقها روزگاري بخشي از آنان بودند، حدود 48 نفر از قراپاپاق در آنجا كشته مي‌شوند، جلال خان جنازه‌هاي آنان را جمع كرده و قبرستاني بنام «قبرستان سواران قره پاپاق» در آنجا بنا مي‌كند.

علي اكبر سلطان جد مادري آقايان اسد الله و نور الله دوستي و جد پدري آقاي حسنعلي اكبري ساكن محمديار، به عنوان «سلطان» ـ فرمانده گروه ـ در آن نبرد حضور داشته، در يادداشتهاي مرحوم «دوست اوغلو ميرزا علي» از قول او آمده است: ما در بيابان شمال شرقي استر آباد بشدت در مضيقه آب بوديم سه روز قبل از ما باران كمي باريده بود، در سر راهمان ناگاه به جائي رسيديم كه از ميدانهاي نبرد سابق بوده و هنوز استخوانهاي افراد كشته شده در آنجا به چشم مي‌خورد، تعدادي كاسه جمجمه انسان پيدا كرديم كه از آب باران سه روز پيش مقداري در آن مانده بود، با آن آبها موقتاً رفع تشنگي كرديم. از كساني كه در نبرد استر آباد كشته شده‌اند يكي از دو دائي آقاي حاج شيخ حسن آقا رضوي است[2] كه ديگري نيز بدست كردها در قريه علي ملك كشته شده. و درست در زماني كه غوغاي «شيخ گلدي» در سلدوز گوشها را كر مي‌كرد 200 سوار [از قاراپاپاق] در جنگ محلي مازندران شركت كرده است، من هر چه كوشش كردم تا نام و خصوصيت اين جنگ را در عصر ناصر الدين شاه در مازندران مشخص كنم، موفق نگشتم، اما مطابق نقلي كه مرحوم «آقا شيخ مهدي» از قول دائي خود «لطيف آغا» ـ سر گروه سواران ـ مي‌كرد، گويا رهبري جريان در آنجا نيز به عهده يك شيخ يا فردي كه خصوصيات مذهبي داشته، بوده است.[3] نيروهاي دولتي، مركز شورشيان را محاصره مي‌كنند، محاصره به طول مي‌انجامد، شبي جلال خان به سواران خود مي‌گويد: با اين نظم و نسق فرماندهان دولت، پايان اين غائله طول خواهد كشيد، من از شما مي‌خواهم چند نفرتان از مجراي آب وارد قلعه شويد و آن مرد (رهبر شورش را) بكشيد تا موضوع فيصله يابد. (مطابق نقل مرحوم لطيف آقا) دو نفر همراه لطيف آقا مي‌روند و رهبر شورش را مي‌كشند.




قاراپاپاقهاي گلوگاه مازندران

ابتدا عده‌اي از آنان كه عشق صحراي تركمن را به سر داشتند به اجازة حركت به سمت آن ديار نايل مي‌شوند، ليكن بدين شرط كه در منطقه گلوگاه مازندران ساكن شوند و پيشتر نروند. گويا اين عده بيشتر از صد خانوار نبوده‌اند كه هنوز هم پير مردهايشان عنوان قره پاپاق را بياد دارند.[3]

[3]. در سال 1345 هجري شمسي، چند تن از پيرمردهاي گلوگاه با آقاي دانشپايه كه براي تبليغ به آن شهر اعزام شده بود آشنا مي‌شوند.


Home [Powered by Blogger]