Wednesday, December 28, 2005
Posted
7:53 AM
by Mehran Baharlı
آقا محمد خان قاجار از ویکیپدیا، دایرةالمعارف آزاد.
زاده : 27 محرم 1155 هجری قمری برابر با 22 اسفند ماه 1121 خورشیدی و 12 مارس 1743 میلادی در دشت اشرفی واقع در میانه ي راه ساری به گرگان. تاجگذاری : 15 ربیع الثانی 1195 هجری قمری برابر با 1 فروردین ماه 1160 خورشیدی و 21 مارس 1782 میلادی در ساری. درگذشت : 21 ذی الحجه1211 هجری قمری در شوشی وی فرزند محمد حسن خان، بنیانگذار سلسله قاجار و شهریار نامی ایران است.
فهرست مندرجات ۱ پدران آقا محمد خان، شاه قاجار ۲ ریشههای قدرتیابی دودمان قاجار ۳ ستارهای دنباله دار و زایش نوزادی بی دنباله ۴ آقامحمد در آغاز نوجوانی ۵ کریمخان و دودمان قاجار ۶ پسران محمد حسنخان اسیر میشوند ۷ آقا محمد خان دانشمندی بزرگ بود ۸ بنیان نهادن حکومت قاجاریه ۹ محاصره تاریخی کرمان ۱۰ انتقال مرکز حکومت به تهران ۱۱ رویکرد به خراسان و ماورای نهر و براندازی افشاریان ۱۲ بازگشت به قراباغ و بدرود زندگی ۱۳ درباره آقا محمدخان ۱۴ خصوصیات آقا محمد خان ۱۵ منابع و مآخذ: ۱۶ رجال سرشناس ایران در زمان شهریاری آقا محمد خان ۱۷ پیوند به بیرون
پدران آقا محمد خان، شاه قاجار آقامحمد خان فرزند محمدحسن خان فرزند فتحعلی خان فرزند شاهقلی خان فرزند جهانسوزخان ميباشد. مازندران و بارفروش (بابل امروزی) مرکز حکم رانی محمدحسن خان بود؛ فتحعلی خان حاکم گرگان و در استرآباد حکومت می کرد. شیعه مذهب بودند. ندرقلی خان پس از کشتن فتح علی خان رقیب سرسخت خویش در خواجه ربیع طوس و با استفاده از احساسات مردمی به مقام شاهنشاهی رسید. در آن زمان بابل یکی از زیباترین شهرهای ایران و گرگان نیز یکی از شهرهای برجسته از لحاظ فنون شهرسازی آن زمان بود..
ریشههای قدرتیابی دودمان قاجار مقاله اصلی: دودمان قاجار
قدرت یافتن دودمان قاجار به عهد صفوی و شاه عباس کبیر برمیگردد؛ ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان بدلیل کمکهای بزرگی که به دربار صفوی مینمودند، قدرت بیشتری یافتند و سپس دستهای از آنان در غرب استرآباد و در دشت گرگان سکنی گزیدند. نادر شاه افشار در زمان حکومتش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن محمد حسن خان که در هنگام قتل پدر ۱۲ سال بیش نداشت یوخاریباشها که ساکنین بالادست رود گرگان بودند را به حکمرانی منسوب کرد تا بدین ترتیب با ایجاد شکاف و اختلاف میان طوایف قاجار نگران ناآرامیهای داخلی نگردد و اشاقهباشها زیر نظر حکومت ایشان گردند.
ستارهای دنباله دار و زایش نوزادی بی دنباله در شب بیست و دوم اسفند ماه آن سال تمامی مردمان اشاقه باش به نگاه ترس و وحشت به آسمان خیره شده بودند؛ ترس از وجود آنان بیرون نمی رفت چون به گفته فتحعلی بیک پیر در72 سال پیش نیز آن ستاره مایه نگون بختی آنان گردید (امروزه ما می فهمیم که آن ستاره هالی بوده است). پاسی از شب گذشت که جیران (شهزاده صفوی و شیرزن آن تاریخ که در زیبارویی نظیر نداشت و همین امر موجب افزایش دشمنان محمدحسنخان گشت) فرزندی به گیتی آورد که نام وی را محمد نهادند و چون بزرگ گشت و به سن 6 سال رسید لقب آقا بر پیشاپیش نامش نهادند و آقا کلمهای است مغولی به همان معنی سید عربی.
آقامحمد در آغاز نوجوانی در 12 سالگي برای اولین بار واردميدان جنگ گردید؛ آن موقع برابر زمانی بود که نادر و برادر زادهها و فرزندانش به قتل رسیده بودند و شاهرخ علی رغم میل باطنی اش برای به دست گرفتن قدرت تلاش می کرد. در آن جنگ مقابل قبیله یوخاری باشها بسیار مردانه جنگید و همین باعث گردید تا فرماندهی بخشی از قشون با وی باشد. پس از آن شاهرخ طرح دوستی با محمدحسن خان بست. با همکاری حاکم طبس ابراهیم خان را برکنار شدو شاهرخ به سلطنت رسيد هرچند اندکی پس از ان شاهرخ شاه به دست پدرزن خود نابینا گشت .
کریمخان و دودمان قاجار چندی بعد محمد حسن خان سپاهی مجهز و بانظم ترتیب داد و به جنگ با کریمخان پرداخت. در بیشتر جنگها پیروزی با قجریها گشت و گویند روزی کریم خان پس از شکست قشون خویش بروی قطعه سنگی نزدیکی تهران نشسته بود که ره گذری چشمان اشکینش را دید و آن رهگذر سبزعلی بیک حاکم بی اصل و نصب استرآباد در زمان نادر بود. و آن پیش زمینهای شد تا به وسیله نیرنگ محمدحسن خان را به قتل رساندند و پس از آن خواهرانش را به شیراز فرستادند و به عقد کریم خان درآوردند (البته کمی عجیب به نظر می رسد که دو خواهر هم زمان عقد مردی باشند)
پسران محمد حسنخان اسیر میشوند آقا محمد خان با همیاری حسینقلی خان پس از درگذشت پدرشان دست به جنگهای پارتیزانی زدند ولی اینها برای کریمخان چندان ویژه نبود تا آن که خراج آن سال استرآباد مورد سرقت واقع گشت. گزارشها حاکی از آن بود که آقامحمدخان عامل این کار است و همین امر سبب جنگ میان فرستادگان کریمخانزند و او شد که در نهایت دستگیر گشت و به تهران بردند و کریم خان همینکه فهمید او دیگر خواجه است و بر اساس فرهنگ آن زمان هیچ کس برای یک خواجه ارزشی قایل تمی باشد امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد.
آقا محمد خان دانشمندی بزرگ بود پس از آن به شیراز منتقل شد ولی در آن جا نیز بی کار نبود و به تحصیل علم و دانش کوشش نهاد و آن چنان در مجالس بزم کریم خان زیبا مجلس آرایی می نمود که کریم خان از او پرسید: تو که تا چند وقت پیش با من سر جنگ داشتی چطور شد حالا این قدر به فکر ما افتادی؟ و آقامحمدخان پاسخ داد: به قول فردوسی شاعر ایران زمین گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. در زمان اندکی از بیم جان خویش در حرم حضرت شاهچراغ بست نشست ولی کریم خان دریافت بدون وجود وی مجالس بزم وی در کنار افرادی بی اطلاع هست و برای همین تصمیم گرفت تا دهند مورد عفو کریم خان واقع گشته است آن چنان اطلاعات عمومی وی قوی بود که تحصین همگان و حسادت حسودان را برانگیخت. چند سال بعد که به مقام شهریاری ایران نایل گشت رعایای ایران را از علم خود بی بهره قرار نداد و در امر کشاورزی ورامین و شمیرانات پیشرفت قابل توجهی با استفاده از علم وی حاصل گشت؛ در آن زمان غذا را وزن می کرد تا مبادا بیشتر و یا کمتر بخورد و رژیم غذایی خود را تعیین می کرد و از فواید بسیاری از خوراک آگاه بود .
سردر عمارت و باغ تابستانی آقا محمدخان قاجار در ساری؛ همچنین کاخهای بسیاری در ساری و در دوران قاجاری احداث گردید که پس از محمدعلی شاه بدست حاکمان تخریب گردید[ویرایش]
بنیان نهادن حکومت قاجاریه آقا محمد خان در ۱۳ صفر سال ۱۱۹۳ هجری قمری (روز درگذشت کریم خان)، هنگامی که در باغهای اطراف شیراز به شکار مشغول بود، همینکه عمهاش او را از مرگ شاه زند آگاه ساخت، فرار کرد و به شتاب خود را به تهران رسانید و در ورامین مدعی سلطنت بر ایران گشت. سپس به ساری و استارآباد رفت و با کمک سران اشاقهباش، براندازی زندیه و رسیدن به قدرت را طراحي نمود و ولایات گرگان و مازندران و گیلان را تحت حکمرانی خویش قرار داد. سپس در بارفروش مورد چشم زخم واقع گشت و تا پای مرگ رفت ولی سرانجام در بندپی نجات یافت و به ساری آمد و تاج سلطنتی را که توسط زرگران ساری ساخته گشت را بر سر نهاد و پایتخت خود را ساری نهاد و جشن نوروز را به دستور وی با تشریفات برگذار نمودند. این در حالی بود که علیمردان خان پسر کریم خان مایل به حکومت نبود و سرانجام عمویش بر مدعیان چیره گشت ولی عمر حکمرانی زکی خان زند نیز کوناه بود و حکومت زندیه در جنگ و ستیز مبان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطف علی خان زند با همیاری حاج ایراهیم خان کلانتر شیرازی بر تخت سلطنت نشست. آقا محمد خان که هیچگاه خاطرات تلخی را که از کریم خان بهمراه داشت، از یاد نمیبرد، از آن زمان به مدت ۱۵ سال با لطفعلی خان زند - که جوان بود و شجاع اما بیتجربه بود - به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت. مهمترین این نبردها، جنگ باباخان برادرزاده آقا محمدخان در سمیرم و محاصره شیراز و پس از آن محاصره طولانی کرمان در سال 1208 هجری قمری می باشد. =='
محاصره تاریخی کرمان در اواخر تابستان همان سال قشون آقا محمد خان به کرمان نزدیک گشت. همه مردم کرمان بر آن عقیده بودند که قشون شاه قاجار در سرمای زمستان کرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترک آن دیار خواهند شد و برای همین هر شب بر بالای ابروج کرمان مردم شعر می خواندند و فحشهای رکیکی نسبت به شاه قجر خطاب می دادند و او را مورد تمسخر قرار می دادند و این که خواجه از توان اراده بر نمیآید. وی روزها از ببرون دروازه شهر مردم را تهدید میکرد که در صورتی که به این کار ادامه دهند، حمله سختی به آن شهر خواهد کرد و دیگر مثل بار قبل نخواهد بود. این تهدیدات اثری نداشت و حتی هر روز از پشت دروازههای کرمان توهین و ناسزا به آقامحمدخان به گوش میرسید که شرح آنها در کتابها آمده است. آقا محمد خان چنان به خشم آمد که پس از نفوذ به شهر که بر اثر عوامل متعددی روی داد، دستور داد که کوهی بلند از چشمان مردم کرمان پیش روی وی بسازند. لطفعلی خان زند به بم فرار کرد و قصد عزیمت به سیستان و بلوچستان را کرد ولی با خیانت حاکم بم دستگیر شد و در راین به فرستادگان آقامحمدخان تحویل داده شد و شاه قاجار او را به اشد مجازات رسانید تا بدانجا که پاهای لطفعلی خان را به یک سر طناب و سر دیگر را به اسبی بست و تا بخشی از مسیر کرمان به شیراز آن را بروی مسیر بیابانی و ماسههای داغ کشاند و پس از آن در تهران به زندگی لطفعلی خان خاتمه داد و وعده خود به لطفعلی خان را عملی ساخت و سرانجام وی را در امامزاده زید تهران دفن کردند.
انتقال مرکز حکومت به تهران او پس از قتح کامل جنوب ایران در واقع مقر حکم رانی خویش را در تهران نهاد در حالیکه پایتخت وی هنوز ساری بود؛ او برای آبادانی تهران بسیار کوشید و مهاجرین بسیاری را در آن شهر اسکان نهاد و به امر وی کلیمیان مقیم تهران اجازه ساخت کنشه و ارامنه نیز توانستند با آسودگی خاطر نسبت به تجدید بنای کلیساهای خود اقدام نمایند همچنین موبدکده و آتشکده برای زرتشتیان . پایگاه نظامی قوی در سواحل رود کن احداث نمود و دروازههای تهران خصوصا دروازه دولاب را مرمت کرد
رویکرد به خراسان و ماورای نهر و براندازی افشاریان سپس با سپاهی گسترده عازم قفقاز گشت تا حاکمان آنجا را مطیع خویش سازد و در تفلیس برای عبرت دیگران امر به ویران کردن قسمتی از شهر و قتل عام مردم داد. بعد ار آن به خراسان لشکر کشید و شاهرخ، پسر نادر را که کور بود به همراه همه درباریانش به قتل رسانید تا انتقام کشتن فتحعلیخان را بگیرد و سپس لشکرکشی به بخارا را قصد نمود که خبردار شد از جانب روسها دیگر خطری نیست. برای همین حاکمان طرفدار روس آن دیار را سرکوب کرد و مرو را آزاد کرد و ازبکان را وادار به عقب نشینی نمود و بخارا را تحت الحمایه دولت ایران قرار داد و چون مردم آن دیار با وی مخالفتی نداشتند به آنان آزاری نرساند و پس از آن به دستور وی گروهی را به منظور تعقیب نادرقلی شاهرخ اقشار به هرات فرستاد و پس از آن تا کابل پیش رفتند ولی نادرقلی در کوههای هیمالیا در افغانستان مکان خود را تغییر می داد سرانجام از تعقیب وی دست برداشتند و بلخ را از حاکم کابل به بهای 500 هزار سکه طلا خریداری نمودند؛ این کار آقا محمد خان چندین هدف را دنبال می کرد که مهم ترین و دراز مدت ترین آنها جلب حمایت حاکم کابل برای حمله به هندوستان بود و افغانستان را نیز تحت حمایت دولت ایران قرار داد و به ساری برگشت و در عمارت زمستانی خود واقع در پشت مسجد شاه غازی (که اکنون اثری از آن باقی نیست)، گنجینههای باقیمانده از دوران افشاریه - که نادر با خود از هند آورده بود و باعث ثروتمندی بسیاری از فرماندهان و نوادگان او شد - را پنهان کرد.
بازگشت به قراباغ و بدرود زندگی سپس برای سرکوب سایر طرفداران روس عازم قفقاز شد ولی در حالی که از فتح بدون خون ریزی شوشی 3 روز بیشتر نمی گذشت در بامداد ۲۱ ذیالحجه، ۱۲۱۱ هجری قمری بدست صادق نهاوندی و دو تن از همدستانش به قتل رسید و بدین ترتیب پیکرش را به نجف اشرف بردند و در جوار آرامگاه امام اول شیعیان به خاک سپاردند و طبق وصیت خویش بروی سنگ قبرش قطعه شعری از حافظ را نوشتند:
هزار دشمنم ارمیکنند قصد هلاک / گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا امید وصال تو زنده میدارد / وگرنه هر دلم از هجرتست بیمناک تو را چنانکه تویی هر نظر کجا بیند/ بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک
درباره آقا محمدخان مردی میانه اندام در مدت عمر خویش به عرق النساء؛ رماتیس؛ فشار خون مبتلا بود و یک بار در سال 1205 هجری قمری در سراب سکته کرد ولی با تجویز دکترها زنده ماند؛ در برخی از کتابها نوشتهاند که زنهای صیغهای داشت و نام برجسته ترین آنها مریم خانم و گلبانو خانم بودند؛ گویند در جوانی نیز یک مورد وبا خفیف در او ظاهر گشت؛ رسم جنگ آوری را از پدر و رسم اقتصادی را از مادر فرا گرفت و در تمام عمر حتی یک لحظه سر از کتاب بر نداشت به طوری که دشمنان وی پخش کردند که از بس که بیکار بود همیشه در حال مطالعه بود در حالی که این چنین نیست و حتی در ستیزها کتاب خانه خویش را با خود می برد و در شب آخر نیز تا پاسی از شب مشغول شنیدن مندرجات کتاب از زبان کتاب خوانش بود.
خصوصیات آقا محمد خان آقا محمد خان در سیاست بینظیر بود و در زمان حکمفرمایی خویش یکی از باسیاستترین حاکمان در دنیا بود به طوری که دولتهای استعماری آن زمان برای نفوذ به ایران با مشکل جدی روبرو بودند و شاید اگر کشته نمیشد ایران شاهد حوادث ناگوار پس از آن نبود؛ به 5 زبان زنده دنیا آشنایی داشت و به ترکی فارسی عربی تسلط کامل داشت و فرانسوی و روسی را توسط بازرگانان فرانسه و روسیه آموخت؛ وی فردی متدین و بامذهب و دین و ایمان بود؛ همچنین علاقه فراوانی به گنج و ثروت داشت و در فرمانروایی بیهمتا بود؛ وی در ۱۷ سالگی پدر خویش را از دست داد و پس از آن در شیراز با محدودیت فراوانی روبرو بود؛ همچنین در جوانی بسیار زیبا و خوشاندام بود ولی پس از آن بدلیل ضعف اندام جنسی چهرهاش تغییر یافت و خیلی زود جمع گردید؛ وی شخصی دارای کمبود محبت نبود ولی عاشق قدرت و تاخت و تاز بود؛ چنان که خاورشناسان انگلیسی درباره او نوشتند که پایتخت او بروی اسب وی بود؛ در زمان وی بسیاری از قوانین حکومتی آن زمان تغییر یافت و در اصل بنیان ایران نوین از زمان وی زاده شد؛ در طرح و برنامهریزی جنگها بسیار زیرکانه و مجرب عمل میکرد و بیگدار به آب نمیزد و پاداش هر که را که به او نیکی میکرد به خوبی میداد و اگر کسی بدی روا میداشت بدون پذیرش هیچگونه پوزش از جانب آن شخص وی را تنبیه میکرد؛ همچنین وی فردی محافظهکار بود، همین بس که راجع به او گفتهاند: با وحود شجاعت و دلیری و بی رحمی اش؛ سرش هیچ گاه کاری برای دستش باقی نمی گذاشت .
منابع و مآخذ: فهرست واژگان فرهنگ پارسی دکتر معین؛ رجوع گردد به آقا محمدخان؛ قاجاریه دایره المعارف فارسی به کوشش استاد حسین مصاحب تاریخ ایران (History of Persia) به قلم رابرات گرانت واتسون چاپ 1815 لندن؛ زبان اصلی ماموریت علمی در ایران (Scientific mission in iran) به قلم مورگان باستان شناس چاپ 1894 پاریس خواجه تاجدار به نوشته ژان گور فرانسوی و به ترجمه مرحوم ذبیح اله منصوری؛ چاپ 1347 شمسی؛ چاپخانه بهمن؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران آقا محمد خان قاجار شهریار نامی ایران؛ فرانکلین زوار؛ ترجمه مرحوم جهانگیر افکاری؛ چاپ 1348؛ تهران آقامحمدخان قاجار و لطفعلیخان زند؛ ابوالفضل وکیلی قمی؛ چاپ 1348؛ انتشارات سینا؛ تهران احسن التاریخ؛ به نوشته محمد فتح الله بن محمد تقی ساروی؛ رجوع گردد به سرگذشت آقامحمدخان
رجال سرشناس ایران در زمان شهریاری آقا محمد خان مصطفی قلی خان قاجار (برادر و سردار سپاه وی در جنگهای مهم) علی قلی خان قاجار (برادر و یکی از مدعیان سلطنت که سرکوب شد) جعفر قلی خان قاجار (برادر و یکی از مدعیان سلطنت که در تهران درگذشت) مرتضی قلی خان قاجار رضا قلی خان قاجار حسین قلی خان قاجار (معروف به جهانسوز که در سال 1186 در سن 42 سالگی بر اثر خیانت داخلی به قتل رسید.) سلیمان قلی خان قاجار محمد آقای قاجار محمد ولی خان قاجار محمد حسین خان قاجار (سردار سپاه) صادق خان اشاقه باش (سردار سپاه وی در شوشی؛ پس از شنیدن خبر درگذشت وی تصمیم گرفت تا برای رسیدن به قدرت بکوشد و با استفاده از سپاه آقامحمدخان بر ضد فتحعلی شاه قاجار شورید و قزوین را پایتخت خویش قرار نهاد ولی در قزوین و مراغه بیشتر مردم به مرض طاعون دچار گردیدند و سپاهش نیز از آن مرض مصون نماند و با بیگلربیگی ارومیه که از ترکان افشار بود متحد گشت ولی در نهایت شکست خورد و اگرچه فتحعلیشاه او را مورد عفو قرار نهاد ولی دوباره درصدد قشون کشی برآمد و این بار به اشد مجازات رسید) باباخان جهانبانی (فرزند ارشد حسین قلی خان و ولیعهد آقا محمدخان قاجار) عباس میرزا (پسر ارشد فتحعلی شاه؛ دلاور مردی که اگر همه با او بودند معاهدههای گلستان و ترکمان چای قلم نمی خورد) فرج اله بیک اشاقه باش (سردار سپاه) شیخ جعفر تنکابنی (کتاب خوان شخصی آقامحمد خان) ابوالفتح خان میرزا محمد خان قاجار دولو (حاکم تهران؛ وی جویای قدرت و سرمایه مادی بود برای همین اقدامات کودکانه وی در خور توجه است) میرزا شفیع صدر اعظم (صدر اعظم و والی اسبق ولایات عراق – عراق آن زمان به اصفهان؛ کاشان؛ ملایر و بروگرد نسبت داده می شد.) عبدالرحیم خان شیرازی (حاکم شهرضا و سمیرم که در جنگ سمیرم علیه لطف علی خان زند توانست با خدعه و نیرنگ سپاه او را از هم بپاشد و البته از طرف باباخان جهانبانی مورد تقدیر واقع گشت و پس از آن حکومت آباده و ابرقو را به وی دادند) حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی (حاکم شیراز؛ وی ترجیح داد تا در خدمت آقامحمدخان گردد هرچند او بود که لطفعلی خان را به شهریاری رسانید و بپاس خدمتی که کرد حکومت شیراز را به وی دادند و اوست که موجبات به سلطنت رسیدن فتح علی شاه را فراهم آورد و در نهایت بدست وی کشته شد) نجف قلی خان بیگلربیگی (حاکم تبریز؛ اوست که حصار محکمی بر تبریز کشید و در سال 1199 بدرود زندگی گفت) شاهرخ افشار (از نوادگان نادر ظل اله و پدر گلرخ و نادر میرزای افشار؛ نابینا بود و در سال 1209 در مازندران در اثر پیری و فرسودگی و شکنجه هاییکه به منطور آشکار ساختن گنجینهها کشید درگذشت) نادر میرزای افشار (پس از آنکه به بخشی از جواهر نادری دستبرد زد راهی هرات شد و از آنجا به کابل رفت و در نهایت دعوی سلطنت کرد و فتحعلی شاه او را به قتل رساند و تمام دودمان نادر را به باد داد تا کینه چندین ساله خیانت به جد خود را تسکین دهد) جهانگیر سیستانی (خیانتکار به شاه زندیه؛ اوست که لطف علی خان را ترغیب به ماندن در کرمان کرد و سرانجام نیز او بود که لطفعلی خان را در راه دارزین به راین کرمان به فرستاده شهریار قاجار داد) محمد علی خان سیستانی (برادر جهانگیر و حاکم بم و وکیل آباد) امیر کونه خان زعفرانلو (حاکم قوچان و از ارادتمندان به قاجاریه) ابراهیم خان شادلو (حاکم اسفراین و از ارادتمندان به قاجاریه) جعفر خان بیات (حاکم نیشابور و از ارادتمندان به قاجاریه) بیرام علی خان (حاکم مرو که در هجوم ازبکان کشته شد) حاج شیخ مهدی (از خادمان آرامگاه حضرت امام رضا و از مشاوران شاهرخ) شاه مرادبک جان (فرمانده شاه سعید خان در جنگ مرو ازبکان در مرو) شاه زمان (حکمران افغانستان در کابل و بلخ – البته افغانستان آن زمان بطور کامل خودمختار بود) هرقل (امیر گرجستان؛ وی با یاغی گری خویش باعث شد تا مردم تفلیس بی گناه توسط سپاهیان آقا محمد شاه قتل عام شوند و پیش زمینهای برای جداسازی از خاک ایران گردد) ابراهیم خلیل خان جوانشیر (حاکم شوشی و قراباغ که حاضر به اطاعت از آقامحمدخان نگشت و همیشه خود را پادشاه می خواند و جالب اینجاست که شکست می خورد و طلب ترحم میکرد ولی دوباره خود را شاه می خواند ولی فتحعلی شاه برای بار چندم وی را گرفت و در اتاقی محصورش نمود و سرتاسر آن اتاق را گچ گرفتند و پس از چندی درگذشت) مصطفی خان طالشی (حکم ران طالش که حاضر به پرداخت مالیات به آقامحمدخان نشد و مثل بسیاری از حاکمان آن زمان در دوران کریم خان نیز مالیات مردم را به مصرف خویش میرسانید)
-
Thursday, November 17, 2005
Posted
1:49 PM
by Mehran Baharlı
بو قيز كيمين قيزيدير؟ بو قيز تورك`ون قيزيدير
از وئبلاگ مازندران-گلستان توركلري
راميان شهرى ترك نشين در استان گلستان - تركمنستان ايران استּ (مهران بهاري)
مراسم ازدواج در شهر راميان
شهر راميان يكي از شهرهاي قديمي استان مازندران و در حال حاضر جزو استان گلستان محسوب ميشود كه يكي از شهرهاي شهرستان گنبد كاووس است. در اين شهر كوهپايهيي كه داراي آب و هواي معتدل كوهستاني است، پرورش كرم ابريشم، تهيه نخ از آن و بافتن پارچههاي ابريشمي بسيار رواج دارد. بر همين اساس ابريشم و پارچههاي ابريشمي در آداب، سنت و ادبيات شفاهي مردم راميان راه يافته است.
مراسم ازدواج يكي از رسمهاي سنتي در اين شهر است كه نحوهي برگزاري آن از سوي علي يازرلو - پژوهشگر فرهنگ مردم ـ مورد بررسي و در اختيار خبرنگار بخش آيين و سنتهاي خبرگزاري دانشجويان ايران قرار گرفته است. تحقيق اين مردمشناس به اين ترتيب است:
در شهر راميان اگر پسري دختر مورد علاقهاش را انتخاب كند خانوادهاش به خانهي عروس ميروند و مراتب را به اطلاع آنها مي رساند. اگر درخواست آنها مورد تاييد قرار گرفت، شبي را براي مراسم “بله برون“ انتخاب ميكنند. در اين شب ريش سفيدها دور هم جمع ميشوند و در اصطلاح به آن شب قند سندرما [قند سينديرما] (قندشكن) ميگويند. در شب قندشكن دو طرف شرط و شروط خود را بيان ميكنند و سپس دو كله قند توسط شخصي از خانوادهي داماد شكسته و در بين مهمانها تقسيم ميشود. در اين شب، پولي كه به عنوان شيربها تعيين شده است در ميان دستمال ابريشمي پيچيده و از طرف خانوادهي داماد به پدر عروس داده ميشود. خانوادهي عروس نيز بنا بر رسوم محلي، مقداري از پول داخل دستمال را بر ميدارند و بقيهاش را باز ميگردانند به اين رسم در اصطلاح محلي كيسه تيه [كيسه تكى] (ته كيسه) ميگويند.
تا اين مرحله اجراي رسمها برعهدهي مردان طايفه است و ازاين پس بقيهي امور به زنان واگذار ميشود.
مراسم شيريني خوران در راميان به (كشمش يمه) [كيشميش يئمه] (كشمش خوران) معروف است و در آن خانوادهي داماد براي عروس، لباس، كلا و وسايل لازم را ميخرند، داخل سينيهاي بزرگي كه توسط پارچههاي ابريشمي تزيين شده قرار ميدهند و به ديدن عروس ميروند. در مدتي كه دختر و پسر با هم نامزد هستند، خانوادهي داماد بايد هر عيد مانند عيد فطر و عيد نوروز هديههايي را و در عيد قربان، گوسفند قرباني را به خانوادهي عروس بدهد.
پس از مشخص شدن قول و قرار عروسي روز بعد و نيكويي را كه معمولا با ولادت يا اعياد مذهبي مقارن است براي عروس انتخاب ميكنند. اكنون جشن عروسي، سه روز طول ميكشد كه در روز اول نزديكان به منزل داماد يا عروس ميروند و شب آن روز حنابندان است. در گذشته، شام مفصلي براي پذيرايي از مهماناني كه در بله برون شركت ميكردند، تدارك ميديدند، در شب حنابندان مهمانان معمولا تا پاسي از شب به جشن و پايكوبي ميپردازند و سپس خانوادهي داماد غذايي را به عنوان شب چره كه شامل گوشت و پلو است به مهمانان ميدهد.
در روز بعد مهمانان براي صرف نهار دعوت ميشوند و پس از خوردن غذا، پولي را به منزلهي كمك به عروس و داماد در آغاز زندگيشان در سيني ميگذارند. داماد پس از نهار توسط دوستانش به حمام برده ميشود و لباس عروسي بر تن او ميكنند غروب همان روز، عروس را با شادي و پايكوبي به خانهي داماد ميآورند پدر عروس، نان و پنيري را در شالي ابريشمي ميگذارد، به عنوان سپيده بختي و بركت به كمر عروس ميبندد و او را به خانهي بخت ميفرستد.
داماد پس از ورود عروس به خانه، ميوههايي مانند انار، سيب و تخم مرغ رنگ كرده را به سمت افرادي كه در عروسي شركت كردهاند، پرتاب ميكند. با اين كار، جوانان با شور و هيجان براي گرفتن ميوهها با يكديگر به رقابت ميپردازند. مادر داماد نيز نقل و نبات و برنج بر سر عروس ميپاشد و اين كار، نماد خوشبختي و بركت است فرداي آن روز مراسم گلن گورمه [گلين گؤرمه] برگزار ميشود كه در آن تمام فاميل عروس و داماد براي اين زوج هديههايي را ميآورند.
در هنگام حنابندان عروس اين شعرها خوانده ميشود:
* گلن حناقا قوربان [گلين حنانا قوربان] عروس قربان حناي تو قد بالقكا قوربان [بوى-بوخونونا قوربان] قربان قد و بالاي تو جواب خالگا قوروانم من ٬ خالگا قوروانم من [ بنينه قوربانام من٬ بنينه قوربانام من] هفت رنگ يپگ مينگزدم٬ [يئددى بوياقلى ايپك بزهديم] ابريشم هفت رنگ زينت دادم تللرگ قوروانم من [تئللرينين قوربانىيام من]
* اللره حنالده [اللرى حناليدير] دستهايش حنا زده است گوزلره سرمهلده [گؤزلرى سورمهليدير] چشمهايش سرمه كشيده است به قز كيمنگ قزده؟ [بو قيز كيمين قيزيدير؟] اين دختر كيست؟ به قز تركينگ قزده [بو قيز تورك´ون قيزيدير] اين دختر، دختر ترك است جواب خالگا قوراونم من٬ خالگا قوروانم من [ بنينه قوربانام من٬ بنينه قوربانام من] هفت رنگ يپگ مينگزدم٬ [يئددى بوياقلي ايپك بزهديم] ابريشم هفت رنگ زينت دادم تللرگ قوروانم من [تئللرينين قوربانييام من]
در هنگام بردن داماد به حمام و يا برگزاري مراسم حنابندان فردي كه صداي خوبي داشته باشد، اشعاري را ميخواند و اطرافيان داماد و عروس در حالي كه به دور عروس يا داماد حلقه زدهاند جواب خواننده را ميدهند. اين ابيات به اين ترتيب است:
* بر كينگ با٬ دزنن [بير كؤينك وار٬ ديزيندن] يك پيراهن دارد تا زانويش داماد٬ حناگا قوربان [كورهكن حنانا قوربان] سورمسه يتمز گوزنن [سورمهسى ايتمز گؤزوندن] سرمه چشمانش پاك نميشود داماد حناگا قوربان [كورهكن حنانا قوربان]
آلاديپ اپم اوزنن [آللاديب اؤپوم اوزوندن] او را فريب بدهم و صورتش را ببوسم داماد٬ حناگا قوربان [كورهكن حنانا قوربان] داماد فداي حناي تو، قد بالنگا قوربان [بوى-بوخونونا قوربان] فداي قد و بالاي تو
اوچه گوزلر٬ مارال گلده [اووچو گؤزلر٬ مارال گلدى] آن آهو چشم رام آمد
* بر كينگ با ابريشم [بير كؤينك وار ايپك] يك پيراهن دارد از ابريشم داماد٬ حناگا قوربان [كورهكن حنانا قوربان] دوداقنا ديده ديشم [دوداغينا ديدى ديشيم] به لبهايش دندانم خورد (كنايه از بوسه) داماد٬ حناگا قربان [كورهكن حنانا قوربان]
نجور اولار مننگ ايشم؟ [نه جور اولار منيم ايشيم؟] كار من چطور خواهد شد داماد٬ حناگا قوربان [كورهكن حنانا قوربان] داماد فداي حناي تو، قد بالنگا قوربان [بوى-بوخونونا قوربان] فداي قد و بالاي تو
اوچه گوزلر٬ مارال گلده [اووچو گؤزلر مارال گلدى] آن اهو چشم رام آمد
* بر كينگ با قرمز [بير كؤينك وار قيرميزى] يك پيراهن دارد قرمز رنگ داماد٬ حناگا قوربان [كورهكن حنانا قوربان] لور لور يانار اوزه [لور لور يانار اوزو] گونههايش با تلالو ميدرخشيد داماد٬ حناگا قوربان [كورهكن حنانا قوربان]
؟ داماد٬ حناگا قوربان [كورهكن حنانا قوربان] داماد فداي حناي تو، قد بالنگا قوربان [بوى-بوخونونا قوربان] فداي قد و بالاي تو
اوچه گوزلر٬ مارال گلده [اووچو گؤزلر مارال گلدى] آن اهو چشم رام آمد
-
Friday, November 04, 2005
Posted
12:05 AM
by Mehran Baharlı
حسن بايرو از طايفه بايهاي راميان
يكى از خانواده هاى سرشناس كه در عصر پهلوى نقش مهمى در كنار شاهان پهلوى و ارتش و دربار داشت خاندان (آتاباى) است.
حمله قواي ايلخاني به راهنمايي حسن بايرو به راميان
حسن بايرو از طايفه بايهاي راميان است، وي نيز با مشروطهطلبان مبارزه ميكرد وقتي كه عباسخان برادرزاده ايلخاني فرار كرد مردم با حسن بايرو برخورد تندي كردند. حسن بايرو سخت عصباني شده يكي از آنها را با تير مجروح ساخت و از راميان فرار كرد و به تركمنها پناهنده شد. او ديگر هيچ اميدي به برگشتن به راميان را نداشت. و چون زبانش تركي بود و با تركمنها نيز مراوده داشت و به زبان آنها صحبت ميكرد به زودي توانست اعتماد تركمنها را به خود جلب نمايد و حتي به گفتة برخي از بزرگان تركمن مانند تركمنهاي اهل سنت نماز ميخواند و قلوب آنها را به خود جلب كرده بود و تركمنها وي را گرامي و عزيز ميداشتند و از او حرف شنوي داشتند. بدين ترتيب وي با مهارت خاصي نيرويي از تركمنها را به دور خود جمع كرد و به كمك ايلخاني به راميان حمله كرد و نقشة آنها اين بود كه شبانه حمله نمايند ولي نقشه آنها عملي نشد و شب هنگام راميانيها از قضيه آگاه شده به مدافعه برخاستند. تركمنها و حسن بايرو به كمك ايلخاني به راميان حمله كرده بودند. نيروي حسن بايرو خيلي زياد نبود چرا كه تركمنها در اين دوره چنانكه ذكر كرديم اتحاد گذشته را نداشتند وعدهاي از آنها كه با سواد و دنيا ديده بودند هواخواهان نهضت مشروطيت شدند. لذا حسن بايرو نتوانست عدة بيشتري از تركمنها را جمعآوري نمايد. اما در اين جنگ حسن و نيروي ايلخاني شكست ميخورد و 18 نفر از تركمنها كشته مي شوند و حسن بايرو كه زخمي بود در حالت جراحت 6 نفر از راميانيها را به ضرب گلوله از پاي درآورد و بالاخره خودش توسط نوروز نامي كشته شده و سر از تنش جدا گرديد.
تركمنها كه به محل دفن كشتهشدگان خود بسيار اهميت ميدادند و چنانكه ذكر خواهد شد آنها بايد در سرزمين آباء و اجدادي خويش دفن ميشدند. نعش كشته شدگان را از راميانيها خريدند. آنها حسن بايرو را از خود و برادر خود ميدانستند و نعش وي را در آنجا نگذاشتند و سر و جسد وي را از راميانيها خريداري نمودند و شهيدش خوانده و در كنار روستايي به نام باغليمرامه از توابع طايفه قجوق دفن نمودند و در آنجا مقبرة وي را زيارت مينمايند و امروز هم تركمنهاي آن اطراف وي را از اولياء ميدانند و عزيزش ميدارند .
-
Thursday, November 03, 2005
Posted
11:58 PM
by Mehran Baharlı
لالايي هاي تركي زنان راميان
زناني كه براي دلتنگيهايشان لالايي ميخوانند
تهران _ 19 بهمن 1383 _ ميراث خبر گروه هنر، آزاده شهميرنوري: زنان با لباسهاي قرمز، هل هله زنان در حالي كه طبقهايي بر سرشان گذاشتهاند روي صحنه ميآيند و ميخوانند: «مبارك و مبارك، عروسي تون مبارك» با حنا و هديههايي كه براي عروس آوردهاند آواز خوش آمد گويي خانواده داماد را براي تازه عروس ميخوانند و كف دست او را حنا ميزنند. يكي دايره به دست دارد و ميخواند ديگري دست ميزند و دستمال ميچرخاند. و چند نفر ديگر طبقها را روي زمين جلوي عروس ميگذارند.
زنان راميان كه از استان گلستان به جشنواره موسيقي بومي زنان آمده بودند، مراسم حنا بندانشان را روي صحنه اجرا ميكردند، هم به زبان تركي شعر ميخوانند و هم فارسي. دختر شانزده سالهاي كه با مادرش آمده و در آوازخواني همراهي ميكند ميگويد: «همه زنها و دخترها اين شعرها را بلدند، همه هم از قديم مانده، من هم از مادربزرگم ياد گرفتم. هر روز وقتي در خانه پارچه ميبافد اين شعرها را هم ميخواند ميگويد ياد عروسي خودم ميافتم اما آنقدر پير شده كه نميتوانست بيايد. اما وقتي قرار شد ما براي جشنواره بياييم هر روز با من تمرين ميكرد چند آواز جديد هم يادم داد.»
زنان راميان پارچههاي زيبايي ميبافند و با آن لباسهايشان را ميدوزند رنگهاي قرمز و سبز بيشتر از هر رنگ ديگري در آن به كار رفته است. گردنبندهاي سنگيني هم انداختهاند كه بلندي آنها يك متر است و تا روي دامنهايشان ادامه دارد روي اين گردنبندها سه رديف سكه 2 توماني قبل از انقلاب كه سوراخ شده و توسط بند به هم وصل شدهاند به كار رفته است. ميگويند: «از اين گردنبندها هم ميتوانيم بسازيم اما ديگر 2 توماني پيدا نميشود. اگر باشد هم، دانهاي 30 تومان ميفروشند!»
بعد از آوازهاي عروسي نوبت لالاييهاي محلي ميشود. سميه كه مسنترين زن گروه است در حالي كه انگار كودكي را بغل كرده دستهايش را تكان ميدهد و لالايياي به زبان تركي ميخواند. ميگويند گاهي زنان راميان بدون اين كه اين آوازها را براي كودكي بخوانند براي خودشان ميخوانند. وقتي تنها ميشوند و وقتي پشت دستگاه پارچه بافي مينشينند براي خودشان و دلتنگيهايشان لالايي ميخوانند...
در شهر راميان استان گلستان زنان داستانهاي عاشقانه و حماسي را كه به بيت خواني مشهور است با دايره اجرا ميكنند. علاوه بر آن در مراسم مذهبي و ولادت امامان، مولودي خواني اجرا ميكنند. بيشتر موسيقي آنها بر پايه آواز است اما مردان راميان علاوه بر آواز ني نيز ميزنند كه اين كار ميان زنان متداول نيست.
وقتي آخرين آوازشان را اجرا ميكنند باز هم طبقها را بر سرشان ميگذارند و هل هله كنان از صحنه خارج ميشوند... اگر اينجا خانه عروس بود طبقها را با خود بر نميگرداندند.
-
Tuesday, November 01, 2005
Posted
4:12 PM
by Mehran Baharlı
تركهاي قزلباش شهرستان راميان در شرق استان گلستان
اولين جشنواره فرهنگ اقوام ايران زمين
"رمضان يازرلو" از تركهاي قزلباش شهرستان راميان در شرق استان گلستان، حضور پرشور مردم در اين جشنواره را مورد تمجيد قرار داد و گفت: با توجه به اينكه تاكنون از اين نوع جشنوارهها در استان گلستان برگزار نشده بود، خوشبختانه مردم استقبال خوبي از خود نشان دادند.
وي با بيان اينكه تركهاي قزلباش در سطح كشور و به خصوص در استان گلستان از اقوام فراموش شده بهشمار ميروند، ابراز اميدواري كرد اين جشنواره بتواند ارتباط لازم را بين اقوام ايجاد كند.
Saturday, September 17, 2005
Posted
3:53 PM
by Mehran Baharlı
هشت گويش زبان تركي در شهرستان نكا- استان مازندران
158 گويش متفاوت در نكا شناسايي شد
ساري - خبرنگار كيهان: با اجراي طرح تحقيقي 158 گويش متفاوت در شهرستان نكا شناسايي شد. فرشيد صفايي «مسئول روابط عمومي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري مازندران با اعلام اين خبر به كيهان افزود: براي اجراي اين طرح تحقيقي عمليات مطالعاتي در سطح 124 روستاي شهرستان نكا به اجرا درآمد.
وي با اشاره به تلاش شبانه روزي گروه عملياتي اين سازمان در نكا افزود: حاصل اين تلاش شناسايي 122 گويش مازندراني، 12 گويش زابلي، 8 گويش تركي، 3 گويش نيشابوري، 2 گويش دامغاني، غربتي خراساني و بلوچي، 1 نمونه كاشمري، گداري، كرد بجنوردي، گيلاني و افغاني است.
وي گفت: اهالي روستاي زرندين سفلي در بخش مركزي نكا كه خود را مازندراني مي دانند زباني مغاير با گويش مازندران دارند و به گويش غربتي خراساني تكلم مي كنند.
Thursday, June 09, 2005
Posted
10:47 PM
by Mehran Baharlı
ترانه پريجان مربوط به زنان ايل ترك گرايلي ساكن در منطقه راميان
كتاب نقش زن در موسيقي مناطق ايران پژوهش و نگارش هوشنگ جاويد با نگاه مردمشناسانه، توسط شركت انتشارات سوره مهر به چاپ رسيد
در بخش پنجم: نگرشي به موسيقي زنان در استان گلستان دارد كه (ترانه پريجان مربوط به زنان ايل گرايلي ساكن در منطقه راميان و ترانه خواني نمدمالي در ميان زنان تركمن استان گلستان) از آن جملهاند.
Posted
10:44 PM
by Mehran Baharlı
شهر ترك نشين راميان در تركمنستان ايران
يكي ازبخشهاي گنبد كاووس راميان ميباشدּ در اين بخش در اين بخش 3 مركز شهري به نام هاي راميان ، خناببين و دلند وجود دارد . و همچنين داراي 3 دهستان به نام هاي فندرسك دلند و قلعه ماران (قلعه ميران) مي باشد .
زبان مردم آن فارسي (؟) و تركي است و عده اي از مردم آن تيره اي از ايل گرايلي مي باشند.
Posted
10:35 PM
by Mehran Baharlı
گرايلوهاى شهر ترك نشين راميان در تركمنستان جنوبى (ايران):
از نوشته تركهاى گيرايلى –قرايى در ايران
در تركمنستان جنوبى (ايران): امروزه علاوه بر استان خراسان٬ در استان تركمنستانى گلستان نيز تيره هاى ترك (و نه تركمن) گرايلى بويژه در شهرستان ترك نشين راميان يافت مىشوند. (راميان شهرى ترك نشين در استان تركمن نشين گلستان است).
علاوه بر اين گروه گرايلى-قرائىهاى ترك زبان٬ در ميان طوائف يوموت٬ تكه و گؤكلن خلق تركمن نيز مىتوان به تيره هاى گرى-گريلى تركمن زبان برخورد نمود. به عبارت ديگر در استان گلستان٬ هم تيره هاى ترك و هم تيره هاى تركمن گرايلى ساكن مىباشند.
-
Posted
10:28 PM
by Mehran Baharlı
روابط ترك-تركمن: گرايلىهاى سنگر حاجيلر و گوگلانها
از سخن مورخان در مورد تركمنها و رفتار حكام قاجار با تركمنها
كلنلييت از غارت و چپاول ايرانيها بر روي تركمنها چنين مينويسد: «گوگلانهاي ناحية چقرنه تنها دائماً با همسايگان خود اختلاف داشتند بلكه از دست گرايليها و عوامل ايراني مستقر در ناحيه فندرسك استراباد نيز آرام نداشتند. براي مثال وقتي كه سران چقربه همراهي من تاينقاق مشغول بودند. گرايليهاي ساكن سنگر حاجيلر موقعيت را مناسب تشخيص داده و به سمت پايين سرازير شده و گلهاي از گوسفندان اهالي چقر را با خود بردند و آخرين خبري هم كه من داشتم حاكي از اين بود كه گوگلانها كه از اين بابت بسيار عصباني شده بودند، جداً در فكر انتقام و جبران برآمده بودند و در نزديكي تپهها زدوخوردهايي روي داده بود»
-
Posted
10:13 PM
by Mehran Baharlı
برخى از گروههاى ترك ساكن در استان مازندران- گرايلى٬ اصانلو٬ قوى حصارلو٬ قاجار٬ عمرانلو٬ּּּ
در دوره اسلامي عده زيادي از سادات حسني ، حسيني و مرعشي در مازندران ساكن بودند و علاوه بر سكنه بومي و طوايف محلي قبيله هاي ديگري نيز در دروان هاي مختلف به وسيله پادشاهان به مازندران كوچانده شده اند كه از جمله آنها خواجه وندها، عبدالملكي ها، لك ها، گرايلي ها، اصانلوها، بلوچ ها، افغان ها و كردها را مي توان نام برد.
عبدالملكي ها از دره گز به شيراز و سپس به شهريار كرج و نور كوچ داده شدند. ميرزا آقاخان نوري در سال 1272 ايشان را به ذاغمرز بهشهر كوچ داد.
خواجه وندها اصلا" از خاك لرستان هستند و در زمان آقا محمد خان قاجار وبراي جلوگيري از اغتشاش تهران از شورش شمال، از اردلان و گروس به مازندران غربي كوچانده شدند
لك ها بيشتر در كلاردشت ساكن اند.
گرايلي هاي ترك نژاد را آقامحمد خان از كلپوش به اندورود و ميان دورود و قراطغان آورد
. تركان اصانلو نيز به امر آقامحمد خان به ساري و اطراف آن كوچانده شدند
عده كمي از تالش در كلت قراطغان – حوالي بهشهر و نيز تنكابن
و عده كمي از « قوي حصارلو » هم در تنكابن سكونت نمودند.
عده اي از ايل قاجار نيز در مازندران بودند.
افغاني هاي طايفه غلجائي در قره تپه بهشهر ساكن هستند.
قبيله هاي كرد جهان بيگلو و مدانلو در مازندران
و قبيله ترك عمرانلو در گلوگاه بوده اند.
عده كمي از اعراب نيز در زمان آقامحمد خان به مازندران آورده شدند.
معدودي خانوارهاي گودر، بنگاشي، بربري، كراچي و كولي نيز در مازندران بوده اند. تعداد كمي از گرجي ها و ارمني ها و كليمي ها كه شاه عباس به مازندران كوچاند، هنوز در صفحات استان ساكن هستند.
-
Tuesday, May 31, 2005
Posted
10:42 PM
by Mehran Baharlı
زبان تركى در قراثيه شهرستان بهشهر- مازندران
گزارش «شهربانو وفايي» كارشناس ميراث فرهنگي مازندران از نمونهبرداري گويش در بهشهر:
نمونهبرداري گويشي شهرستان بهشهر را «شهربانو وفايي»، كارشناس سازمان ميراث فرهنگي مازندران در بخش مركزي، گلوگاه و بخش «يانهسر»به پايان رساند.
در قراثيه نيز گروهي از افغانها و اهالي قندهار در زمان نادرشاه به آنجا كوچانده شدند و پس از مرگ نادر جمعي به استرآباد رفته و گروهي نيز به ولايت خود بازگشتند.
آغامحمدخان قاجار مجددا افغاني ها را به ساري و قراثيه كوچاند، آنها قراثيه امروز زبان خود را فراموش كرده و به تركي يا مازندراني سخن ميگويند.
-
Posted
10:34 PM
by Mehran Baharlı
شهر ترك نشين گلوگاه در ساحل جنوب شرقى خزر
توجه: اين نوشته با ديدگاه قوميتگرائى افراطى فارسى نوشته شده است و در آن از زبان تركى به عنوان لهجه٬ از درياى خزر با نام مازندران و ּּּ ياد شده استּ و اصلا اشاره اى به ترك بودن اين شهرستان نشده استּ در صورت لزوم در داخل پارانتزها اين اغلاط اصلاح شدند (وبلاگ مازندران-گلستان-تورك)
تنفس درهواي سبز گلوگاه
اگر عاشق گردشگري و سير و سياحت هستيد، سري به گلوگاه بزنيد. شهرستان گلوگاه که در شرق استان مازندران واقع شده - قرار است به يکي از قطب هاي گردشگري ايران تبديل شود ؛ طبيعتي بکر و دست نخورده با جنگل هايي که اگر از دست قاچاقچيان چوب در امان بمانند، چشم را به سبزي نوازش مي کنند. در اين صورت با اطمينان مي تواني چشم از بسياري مناطق ديگر بپوشي و وقتي به شمال کشور مسافرت مي کني ، تمام وقتت را در آنجا بگذراني. منطقه گلوگاه هنوز هتل و اقامتگاه مناسبي براي گردشگران ندارد، اما برنامه هايي براي جبران اين کمبود در دست اجراست.
منصور نوري از جمله کساني است که دغدغه برنامه هايي از اين دست براي جذب گردشگران به گلوگاه را دارد. او که نماينده سازمان ميراث و جهانگردي در اين منطقه است ، تمام وقتش را صرف جنگل مي کند تا با حفظ و تقويت جاذبه هاي طبيعي زمينه جذب جوانان را به دامن طبيعت و سپري کردن اوقات فراغت و آزادسازي انرژي آنان را فراهم آورد. او اين اقدام خود را راهي موثر براي مقابله با تهاجم فرهنگي مي داند.
موقعيت جغرافيايي گلوگاه گلوگاه در جنوب شرقي درياي مازندران (درياى خزر) و شمال خطالراس شمالي ترين رشته کوه البرز يعني (جهان مورا) در مختصات جغرافيايي 53درجه و 48دقيقه طول شرقي ، 36درجه و 45دقيقه عرض شمالي و در شرق استان مازندران و شهرستان بهشهر و غرب استان گلستان واقع شده و مساحت آن با اراضي زراعتي جنگل ، مرتع ، باير و داير حدود 65کيلومترمربع است. اين شهر در فاصله 5کيلومتري از دريا واقع شده و ارتفاع مرکز شهر حدود 40متر از سطح درياي آزاد و 67متر از سطح درياي خزر است.
نوري گلوگاه را اين گونه توصيف مي کند: «کلمه گلوگاه از 2کلمه گلو به معناي گلاب و گاه به معناي جايگاه و محل تشکيل شده است. گلوگاه در منطقه اي که در دوره اسلامي کبود جامه ناميده مي شد، واقع شده است و محل گلاب است. اين شهر در حقيقت جانشين شهر تاريخي ناميه است که بعد از تميشه در اين منطقه بزرگترين شهر قرن اول هجري بوده است.» در شمال غربي گلوگاه تپه تاريخي گراودين ، در شرق خندق کلباد و در جنوب آن بقاياي جاده شاه عباسي قرار گرفته است که از مسير جنگلهاي سرسبز، چشمه ها، آبشارها و آبهاي معدني قابل توجه و ديدني به کوههاي شرشري محدود مي شود و از نظر تاريخي و باستان شناسي اهميتي ويژه دارد.
از نظر تاريخي هم سرنوشت 2سلسله از سلسله هاي تاريخي ايران در اين منطقه رقم خورده است. اولي با شکست محمدحسن قاجار در سال 1171هجري قمري در نزديکي گراودين تپه به دست کريم خان زند که بعد از آن دولت مستقل زنديه تاسيس شد (در همين زمان خندق کلباد دور تا دور محدوده شهر احداث شد) و دومي بعد از فوت کريم خان و اتحاد خاندان آقامحمدخان قاجار با يکديگر که باعث شد بر سر تا سر مازندران ، گيلان ، آذربايجان و قفقاز استيلا يابند و در همان موقع يعني سال 1195هجري قمري توانستند ايل عمرانلو (ايمره نلو) را از قره باغ و قره داغ بکوچانند و در گلوگاه فعلي سکونت دهند تا از خندق کلباد و منطقه گلوگاه حفاظت کنند و در هنگامه جنگ با سپاه زنديه موفق شوند در همين مکان آنان را شکست سختي دهند و به اسارت بگيرند. بنابراين دست زنديه ابتدا از مازندران و سپس سراسر ايران کوتاه و سلسله زنديه منقرض شد و مقدمات تاسيس رسمي سلسله (تركى-آذربايجانى) قاجاريه در سال 1199هجري قمري در پاي تپه گراودين فراهم آمد.
قوميت و زبان مهمترين گروههاي اجتماعي در گلوگاه ، دو ايل عمرانلو (ايمره نلو) و کلبادي اند. اين دو گروه غير از اختلافات لهجه (زبان) اختلافات مهمي با هم ندارند. علت اين اختلاف ، اين است که ايل عمرانلو (ايمره نلو) از سوي آقامحمدخان قاجار در سال 1296هجري قمري از قره باغ و قره داغ (آذربايجان) براي سرحد داري و حفاظت از منطقه به آنجا کوچانده شدند و از اين نظر به لهجه (زبان) ترکي صحبت مي کنند، حال آن که کلبادي ها با لهجه مازندراني تکلم مي کنند.
راههاي ارتباطي بين گلوگاه و ديگر مناطق کشور شهر گلوگاه در موقعيت ارتباطي بسيار مطلوبي واقع شده است. 1-راه اصلي کشور يعني راه کناره مشهد تهران. 2-راه آهن سراسري تهران گرگان که از داخل و کناره شهر گلوگاه عبور مي کند. 3-جاده ارتباطي و حياتي شمال و جنوب کشور از جنوب شهر گلوگاه به دامغان ، اصفهان و بندرعباس. 4-حمل ونقل دريايي که ساحل گلوگاه را به ساحل بندر ترکمن ، ساري ، بابلسر، نوشهر، رامسر و بندر انزلي مي پيوندد. 5-جاده مهم مشهد ساري.
نوري مي خواهد گلوگاه را بشناساند، تا مردم از ديدن جزيره ميانکاله ، جنگل هاي سرسبز و چشمه ها و آبشارها و آبهاي معدني آن لذت ببرند. گلوگاه آثار تاريخي فراواني دارد که از آن ميان مي توان غارکليا، ميل رادکال و غار شمشير برو اولين گورستان اسلامي مازندران (سفيد چاه )، تپه گراودين و خندق کلباد را نام برد.
گلوگاه از جنبه ديگري هم جايز اهميت است. وجود بندر اميرآباد که يکي از بزرگترين بنادر ايران است ، اين شهر را به مسيري براي حمل کالاهاي تجارتي کشورهاي آسياي مرکزي مانند ترکمنستان ، قزاقستان و ازبکستان تبديل کرده است.
دولت هم از چندي پيش عمليات طرح بهينه سازي و توسعه اين جاده ترانزيتي توريستي را به اجرا در آورده است. به گفته نوري با اتمام طرح بهينه سازي و توسعه اين جاده ترانزيتي و گردشگري و همچنين تقويت محور گرگان ساري که عمليات اجرايي هر دو از چندي پيش به اتمام رسيده است ، اين منطقه از لحاظ پتانسيل هاي ارتباطي که يکي از موارد بسيار مهم جذب گردشگر منطقه اي است ؛ در شرايط مطلوبي قرار خواهد گرفت.
اگر مي خواهيد اکسيژن خالص تنفس کنيد و رنگ سبز واقعي را با چشمانتان ببينيد، به گلوگاه سرکي بکشيد.
فريبا فرهاديان
-
Posted
10:31 PM
by Mehran Baharlı
اختلاف دو استان بر سر شهر ترك نشين گلوگاه
مازندران، خبرنگار «ايران»: گلوگاه، بخش مرزى بين استان مازندران و استان گلستان، تاكنون به شهرستان ارتقا نيافته است.
«حسينعلى خادملو» رئيس شوراى اسلامى اين بخش گفت: گلوگاه با بيش از ۴۵ روستاى تابع و بيش از ۵۰هزار نفر جمعيت، هنوز به عنوان شهرستان معرفى نشده است. وى افزود: حتى اگر كليه امكانات اين بخش را هم ناديده بگيريم، گلوگاه به علت موقعيت مرزى خود بايد به شهرستان تبديل شود كه اين امر تا به امروز تحقق نيافته است. «خادملو» اظهار داشت: وزارت كشور معتقد است كه فرماندارى شدن گلوگاه به حل و فصل اختلافات مرزى بين دو استان مازندران و گلستان گره خورده است ؛ اما اين اختلاف بايد در هيأت دولت برطرف شود و ربطى به شهرستان شدن گلوگاه ندارد.
وى اضافه كرد: با توجه به مهلت ۱۰روزه اى كه رئيس جمهور براى پيگيرى اين امر تعيين كرده اند، پس ازگذشت چهارماه هنوز اتفاقى نيفتاده است. رئيس شوراى اسلامى گلوگاه از اظهار نارضايتى مردم اين بخش خبر داد و گفت: به علت فشار افكار عمومى و مطالبات به حق مردم ديگر نمى توان آنها را قانع كرد.
-
Friday, April 01, 2005
Posted
10:08 AM
by Mehran Baharlı
زبان تركى در شهرستان بابلسر
گويشهاي بابلسر و جويبار نمونهبرداري شد
تهران _ ۱۵اسفند 1383 _ ميراث خبر گروه فرهنگ: پروژه بررسی زبان و گويش بابلسر و جويبار به سرپرستي «شهر بانو وفايي» پايان يافت. در راستاي اجراي برنامههاي مصوب مركز پژوهشهاي زبان و گويش سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري به منظور تدوين اطلس گويشي كشور، تعداد 176 نمونه گويش در سطح شهرستانهاي بابلسر و جويبار جمعآوري شد. از مهم ترین نتایج این بررسی این است که طوايف تالشي، چراتي، آلاشتي و سرخآباد كه با ايل بزرگ فيروز جاه در ارتباط هستند تنها گويشهايي هستند كه در شرايط فعلي زبان اصيل مازندراني را حفظ كردهاند.
«شهربانو وفايي»، سرپرست هيات نمونهبرداري گويش با بيان اين مطلب افزود: «كار نمونهبرداري از شهرستانهاي مذكور به مدت 45 روز انجام گرفت كه در شهرستان بابلسر از 78 روستاي مورد بررسي تعداد 100 نمونه و در شهرستان جويبار از تعداد 72 روستا جمعا 76 نمونه گويش به دست آمد.
وي ضمن اشاره به تنوع گويشها در اين منطقه گفت: «در شهرستان بابلسر گويش هايي از قبيل: مازندراني، تركي، كردي، تاتي، سمناني و سبزواري و نيز در جويبار گويشهاي مازندراني، بجنوردي و خراساني (غربتي) وجود دارد كه بيشترين گويشها در اين مناطق مازندراني است.» وفايي افزود: «متاسفانه در شهرستان بابلسر گويشها، شديدا تحت تاثير زبان فارسي قرار گرفته، اين در حالي است كه در شهرستان جويبار اصالت گويشي خاصي وجود دارد.»
-
Wednesday, February 23, 2005
Posted
1:20 PM
by Mehran Baharlı
دیدار دکتر رضایی با آذری های (تركهاى) مقیم ساری در مازندران
قوميت ها:
- قومیت ها پایه اساسی جامعه ما را تشکیل می دهند . هم فرهنگ و هم جامعه ما بر پایه قومیتها شکل گرفته است . مهم این است که ما باید عدالت را درکشور برقرار کنیم و نگاه اعتماد آمیز به آنها داشته باشیم . متاسفانه برخی تعابیری درمرکز راجع به قومیتها مطرح می شود که اصلا درست نیست . مثلا برخی می گویند که آذری ها قصد تجزیه دارند ، عربها و کردها می خواهند مستقل شوند و... به نظر من بی اعتمادی بسیار مضر و خطرناک است . تجربه نشان داده که اگر اقوام ایرانی به دنبال تجزیه بودند در این چند صد سال گذشته که بارها ایران اشغال و ضعیف شده بود . این قومیتها می توانستند ایران را تجزیه کنند ولی ایرانیها درطول تاریخ درکنار یکدیگر و در برابر تهاجم بیگانه ایستادند و برادرانه درخانه ای بزرگ به نام ملت ایران زندگی کرده اند . بنابراین ، چیزی که ما امروز بیشتر نیازمند آن هستیم مسئله عدالت میان قومیتهاست واینکه عده ای نورچشمی نباشند و عده ای دیگر شهروند درجه دو .اگر آذری ها ، لرها ، بلوچ ها و کردها شهروند درجه دوم محسوب نشوند ، مهربانی و اعتماد ملی را در داخل این خانواده بزرگ تقویت کرده ایم . من در دوران گذشته ، چه در زمان دفاع مقدس و چه در زمان انقلاب ، نیروهای همه قومیتها را بکار می گرفتم . پیش از آن به علت بی اعتمادی که نسبت به قومیت ها بود به این استانها اجازه تشکیل یک نیروی نظامی را نمی دادند . در اقتصاد هم به دنبال یک تقسیم کار عادلانه و منطبق با واقعیتهای منطقه ای هستم و د ر حقیقت یک اقتصاد مردمی ، یعنی اقتصادی که همه قومیتها بطور فعالانه دراین اقتصاد درگیر شوند و از پتانسیل ها و توانایی های آنها بطور یکسان استفاده شود .
- دیدار با اهالی روستای اسلام آباد و آذری های مقیم ساری از دیگر برنامه های روز گذشته دکتر رضایی در استان مازندران بود.
عدالت
در جامعه ی ما رویکرد عدالت باید عوض شود . عدالت باید در دو حوزه بحث شود . یکی تولید و دیگری توزیع . عدالت در توزیع یعنی فرصتهای برابر به همه داده شود و از آن روستایی که هیچ ارتباطی با شهر ندارد تا فردی که در این شهرهای مدرن زندگی می کند باید دریک فرصت برابر باشند . فرصتها نباید به انحصار افراد خاصی دربیاید . فرصتها نباید درانحصار شهرها ، قبایل و قومیت های خاصی دربیاید . فرصتها باید بصورت عادلانه و برابر دراختیار همه قرار بگیرد .این همان عدالت توحیدی است .
-
|